کتاب دیگر این نویسنده یعنی "راه آهن زیرزمینی" در مقایسه با این کتاب او کمی بهتر بود. ******************************************************************کتاب دیگر این نویسنده یعنی "راه آهن زیرزمینی" در مقایسه با این کتاب او کمی بهتر بود. ********************************************************************* در برههای از عمرش فهمید هوشمندانهتر آن است که از چیزهایی که غمگینت میکند بپرهیزی. صفحه ۱۴۵ کتاب ما را به زندان بیندازید و ما همچنان به شما عشق خواهیم ورزید… اما مطمئن باشید که شما را با ظرفیت رنج کشیدن��ان از پا در خواهیم آورد، و روزی آزادیمان را به دست خواهیم آورد. نه تنها آزادیمان را برای خودمان به دست خواهیم آورد، بلکه آنچنان به قلبهایتان و وجدانتان نزدیک خواهیم شد که در این فرآیند بر شما پیروز خواهیم شد و پیروزی ما مضاعف خواهد بود. صفحه ۱۹۶ کتاب ۱۴۰۳/۰۷/۰۵...more
گاهی همهی چیزهای بزرگ زندگی را میتوان در یک چیز کوچک دید. کافی است به آن نگاه کنید. توضیح زیادی لازم ندارد. صفحه ۸۳ کتاب هیچ وقت نمیفهمیم داریم بهتگاهی همهی چیزهای بزرگ زندگی را میتوان در یک چیز کوچک دید. کافی است به آن نگاه کنید. توضیح زیادی لازم ندارد. صفحه ۸۳ کتاب هیچ وقت نمیفهمیم داریم بهترین روزهای زندگی خودمان را میگذرانیم… صفحه ۹۹ کتاب «ای اندوه حسرتبار، ای همدم محبوب احساساتم را برمیانگیزی همهی هستیام را شیرین میکنی. » اسکار ریباس. صفحه ۱۰۱ کتاب ۱۴۰۳/۰۶/۳۱...more
از ترجمه راضی نیستم. قبل از خواندن باید فیلمهای زیر را دیده باشید: 1. Do You Remember Dolly Bell? (1981) 2. When Father Was Away on Business (1985) 3. Tاز ترجمه راضی نیستم. قبل از خواندن باید فیلمهای زیر را دیده باشید: 1. Do You Remember Dolly Bell? (1981) 2. When Father Was Away on Business (1985) 3. Time of the Gypsies (1988) 4. Arizona Dream (1993) 5. Underground (1995) 6. Black Cat, White Cat (1998) 7. Life Is a Miracle (2004) 8. Promise Me This (2007) 9. Maradona by Kusturica (2008) ********************************************************************** زیرزمین، بی هیچ تردیدی بلند پروازانهترین، غریزیترین و بحث انگیزترین فیلم کوستوریتسا است. کوستوریتسا که پشت نقاب یک دلقک باختینی و همچنین یک تاریخ نگار فوکویی پنهان شده است، جرئت پیدا میکند تا از تاریخ یوگوسلاوی سابق طوری سخن به میان آورد، که گویی کارناوالی تیره و تار بود که طی آن قابیل میکوشد پروردگار باشد، و در خلال نیم قرن از هابیل بهرهکشی کند و او را تحت نظارت و کنترل خود داشته باشد؛ نیم قرنی که در خلال آن وضعیت جنگی، چه حقیقی و چه دروغین، هیچ گاه مختل نشد تا مردم یوگسلاو تحت سلطه بمانند؛ و نیم قرنی که طی آن خصلت سوررئال دروغهای رژیم، حتی گهگاهی میتوانست بسیار مضحک و خندهآور باشد. صفحه ۱۱۸ کتاب ۱۴۰۳/۰۶/۲۶...more
در این بخش از جهان که ما زندگی میکنیم، مردانی با موهای عجیب و غریب که وعدههای بزرگ میدهند، مثل قارچ بعد از باران، فراوان شدهاند. مردم هم در پیشادر این بخش از جهان که ما زندگی میکنیم، مردانی با موهای عجیب و غریب که وعدههای بزرگ میدهند، مثل قارچ بعد از باران، فراوان شدهاند. مردم هم در پیشان میافتند، مثل خرسهایی که دنبال مربیانشان میرفتند، چون آزادی، علاوه بر فرصتهای جدید و افقهای جدید، مخاطرات جدیدی نیز به همراه دارد. مثل بیکاری که در دوران سوسیالیسم مردم چیزی از آن نمیدانستند، یا بیخانمانی. سرمایهداری، در وحشیترین شکلش، به سراغشان میآید و مردم، مثل خرسها، گاهی ترجیح میدهند که مربیانشان برگردند و آنها را لااقل از بعضی از این مخاطرات خلاص کنند، و دستکم بخشی از باری را که بر دوششان سنگینی میکند بردارند. وقتی داشتم برای نوشتن این کتاب اطلاعات جمع میکردم، خیال میکردم قرار است کتابم دربارهی اروپای مرکزی و شرقی باشد و دشواریهای رهایی از کمونیسم. اما آن مردان با موهای عجیب و نگاه مفتون کمکم در کشورهایی که هرگز نظام کمونیستی نداشتند نیز پیدا شدند. معلوم شد که ترس از جهانی که دارد دگرگون میشود و اشتیاق برای یافتن کسی که ما را از بعضی مسئولیتهای زندگیمان برهاند، کسی که وعده میدهد زندگیمان را همچون گذشته کند، به سرزمین حکومتهای تغییر یافته محدود نمیشود. در نیمی از کشورهای غربی، وعدههای پوچ را مثل آبنبات در زرورقهای پر زرق و برق میپیچند و مردم برای این آبنبات با خوشحالی روی پاهای عقبشان بلند میشوند و میرقصند. مقدمهی نویسنده. صفحات ۱۴_۱۵ کتاب فلکه اسکی یرکا، زندگینامه نویس آلمانی فیدل، نقل کرده است که «نام شهروند کوبایی، فیدل کاسترو، اولین بار سال ۱۹۴۰ در بایگانی کاخ سفید وارد شد. ششم نوامبر آن سال، دانشآموزی خوابگاهی از مدرسهی یسوعی دولورس سانتیاگوی کوبا نامهای سه صفحهای به فرانکلین روزولت، رئیسجمهور وقت آمریکا، نوشت و رأی آوردن مجددش را تبریک گفت. در آخر نامه با تزیین و تذهیب نوشته بود "خدا نگهدار، دوستت" و امضا کرده بود. یک درخواست شخصی هم اضافه کرده بود که "اگر دوست داشتی، یک اسکناس ده دلاری برایم بفرست… دوست دارم یکی از آنها را داشته باشم." او از رئیسجمهور پاسخی دریافت نکرد، فقط نامهی تشکری از وزارت امور خارجه آمریکا برایش ارسال شد که در آن از ده دلاری خبری نبود. هیچ کس فکرش را نمیکرد که آن پسر بزرگ میشود و تمام داراییهای آمریکاییها را در کوبا مصادره میکند.» صفحه ۱۲۸ کتاب ۱۴۰۳/۰۶/۲۱...more
بوتو امیدوار بود که: «دنیایی پدید آید سرشار از صلح که در آن تمامی مردمان فرصت خوشبخت شدن داشته باشند. به هر فردی فقط یک بار فرصت زندگی کردن داده شدهبوتو امیدوار بود که: «دنیایی پدید آید سرشار از صلح که در آن تمامی مردمان فرصت خوشبخت شدن داشته باشند. به هر فردی فقط یک بار فرصت زندگی کردن داده شده است و هر کس شایسته فرصتی برای خوشبخت شدن است… مردم به صلح و فرصت نیاز دارند، هم در پاکستان و هم در جاهای دیگر دنیا. این دنیایی است که من دوست دارم شاهد آن باشم. » صفحات ۹۳-۹۴ کتاب. ۱۴۰۳/۰۶/۱۶...more
هر چند کتاب قدیمی است (۱۹۸۰) ولی خواندن آن ارزشمند است. از طرفی چون چند دهه از آن گذشته است میتوان پیش بینیهای تافلر را ارزیابی کرد که چقدر به حقیقتهر چند کتاب قدیمی است (۱۹۸۰) ولی خواندن آن ارزشمند است. از طرفی چون چند دهه از آن گذشته است میتوان پیش بینیهای تافلر را ارزیابی کرد که چقدر به حقیقت پیوسته و چه مقدار نه. نوع نگاه او به مسائل، تجزیه و تحلیلها و تفسیرهای او و ... هنوز کتاب را جذاب و خواندنی نگاه داشته است. ********************************************************************** لزومی ندارد که انسان مارکسیست باشد تا با مانیفست کمونیست در ادعانامهی مشهورش علیه جامعهی جدید هم عقیده باشد در آنجا که میگوید «دیگر میان انسانها به جز منافع شخصی عریان و پرداخت «نقدی» عاری از هر گونه احساس و عاطفه، رابطهای باقی نماندهاست.» روابط شخصی، پیوندهای خانوادگی، عشق، دوستی، علقههای همسایگی و اجتماعی همگی در هجوم بیرحمانهی منافع شخصی تجاری رنگ باختهاند یا به تباهی کشیده شدهاند. صفحه ۵۷ کتاب کارگران و مدیران ژاپنی در شرکت ماتسوشیتا الکتریک هر روز دسته جمعی سرود زیر را میخواندند: … تا آخرین نفس در راه ترقی تولید میکوشیم کالاهایمان را به مردم دنیا عرضه می داریم بیوقفه و دائم همچون آبی که از فواره روان است رشد کن، صنعت، رشد کن، رشد کن، رشد کن! هماهنگی و خلوص! این است شعار ما در برق ماتسوشیتا!. صفحه ۷۶ کتاب در سالهای اخیر اتحاد شوروی به گینه (که قوای خود را در آنجا نگه داشته بود) برای هر تن هیدروکسید آلومینیوم فقط شش دلار میپرداخت، در حالیکه آمریکا ۲۳ دلار میداد. هندوستان اعتراض کرده است که روسها برای واردات خود ۳۰ درصد بیشتر مطالبه کردهاند و برای صادرات هند ۳۰ درصد کمتر پرداختهاند. ایران و افغانستان گاز طبیعی خود را به قیمتی «زیر قیمت معمول» در اختیار شوروی قرار دادهاند. بنابراین اتحاد شوروی هم نظیر رقبای سرمایهداریاش به قیمت زیان رساندن به کشورهای واپس مانده، خود سود بسیاری برده است. صفحه ۱۳۲ کتاب هیچ تمدنی در گذشته ابزاری چنین ویرانگر خلق نکرده بود که نه تنها یک شهر بلکه یک کره را بتواند بدین وسعت به ویرانی کشد و سابقه نداشته که اقیانوسها به خاطر حرص و آز بشر یا از روی سهلانگاری، طوری آلوده شود که همهی موجودات زنده یک شبه از بین بروند. هیچگاه به خاطر معادن، سطح زمین اینطور وحشیانه زخم برنداشته بود. هیچگاه افشانههای گیسو تا بدین حد جو را از گاز اوزون تهی نکرده بود و افزایش حرارت یا به اصطلاح «آلودگیهای حرارتی» آب و هوای کرهی زمین را اینقدر تهدید نکرده بود. صفحات ۱۶۶-۱۶۷ کتاب واقعیت وحشتناک این است که صنعتگرایی مبتنی بر مدل موج دوم بیش از آنکه موفق باشد شکست خورده است. ایران به تنهایی فاجعه آمیزترین مثال این قضیه است. در اواخر ۱۹۷۵، شاهی اقتدار طلب با تفاخر میگوید که ایران را با اتخاذ خط مشی موج دوم در ردیف پیشرفتهترین کشورهای صنعتی خاورمیانه قرار خواهد داد. نیوزویک گزارش میدهد: «مجریان پروژههای سازندگی شاه سخت کوشیدند تا مجموعهی با عظمتی از کارخانه و سد و راهآهن و شاهراه و دیگر ساز و کارهای لازم برای راه اندازی یک انقلاب صنعتی ایجاد کنند.» تا ژوئن ۱۹۷۸ نیز بانکداران بینالمللی هنوز سعی داشتند که به شرکت کشتی سازی خلیج فارس، شرکت نساجی مازندران، توانیر و شرکت برق منطقهای، و مجتمع ذوب آهن اصفهان و شرکت آلومینیوم ایران و دیگر شرکتها، میلیاردها دلار وام با بهرهای ناچیز بدهند. در همان حال که این سازندگی قرار بود ایران را به یک کشور «مدرن» تبدیل کند، فساد بر تهران حکمفرما بود. مصرف نمایشی، تضاد بین دارا و نادار را تشدید میکرد. نان امریکاییها البته نه منحصراً امریکاییها بلکه عمدتاً امریکاییها - در روغن بود. (به یک مدیر آلمانی در تهران، سه برابر میزانی که در آلمان میگرفت حقوق میدادند، اما کارمندان و کارگران زیر دست وی، یک دهم میزان دستمزد همتایان خود را در آلمان دریافت میکردند.) طبقه متوسط شهری در جزیرهای کوچک و منزوی در میان دریایی از فقر و بدبختی زندگی میکرد. غیر از نفت، به طور کامل دو سوم کل کالاهای تولید شده به بازار تهران عرضه میشد و توسط یک دهم کل جمعیت به مصرف میرسید. در نواحی روستایی که درآمد به سختی به حد یک پنجم درآمد شهری میرسید، تودههای روستایی به زندگی تحت فشار و آمادهی عصیان ادامه میدادند. میلیونرها و ژنرالها و تکنوکراتهای دولتی تعلیم یافتهی غرب که حکومت تهران را اداره میکردند، سرگرم اجرای خطمشی موج دوم بودند. آنان توسعه را صرفاً یک فرایند اقتصادی میدانستند. مذهب و فرهنگ و زندگی خانوادگی و نقش زن و مرد در نظر آنان چندان مهم نبود، آنچه اهمیت داشت این بود که وضع اقتصادی رو به راه باشد. اصالت فرهنگی چندان معنایی نداشت. زیرا، آنان که در جادهی صنعتی شدن پر شتاب در حرکت بودند، جهانی را میدیدند که نه در جهت تنوع یافتن بلکه به سرعت رو به همسان سازی گام بر میدارد. مخالفت با عقاید غربی در کابینهای که ۹۰ درصد اعضای آن از دانشگاههای هاروارد و برکلی یا دانشگاههای اروپایی فارغ التحصیل شده بودند، خیلی راحت یک گرایش «عقبمانده» و «ارتجاعی» به حساب میآمد... سقوط رژیم شاه در ایران مناظرههای گستردهای را در پایتختهای دیگر از مانیل تا مکزیکوسیتی بر انگیخت. یکی از پرسشهایی که به کرات مطرح میشد، در مورد سرعت تحول بود. آیا این سرعت در ایران بیش از حد شتابآلود بود؟ آیا ایرانیان از شوک آینده به ستوه آمده بودند؟ حتی با تکیه بر درآمدهای نفتی، آیا دولتها قادرند به سرعت طبقهی متوسطی آنقدر گسترده به وجود آورند که جلوی جنبش انقلابی را بگیرد؟ اما انقلاب ایران و جایگزین شدن حکومت اسلامی به جای رژیم شاه، ما را وا میدارد که اصول اساسی خطمشی موج دوم را مورد تردید قرار دهیم. آیا صنعتی شدن به طریق مرسوم تنها راه به سوی پیشرفت است؟ و در زمانیکه خود تمدن صنعتی به حال سکرات افتاده، آیا تقلید از این تمدن به جاست؟ صفحات ۴۵۶-۴۵۸ کتاب در آموزش و پرورشی باید به مسائل عادی روزمره که فراموش شدهاند توجه کرد. در مدرسه ساعات زیادی را به تدریس دروسی مثلاً در زمینه شکل حکومت یا ساختمان آمیب صرف میکنند. اما چه مقدار وقت خود را به تدریس مسائلی چون ساختار زندگی روزمره اختصاص میدهیم؟ برای مثال، تنظیم برنامه تفریحی، چگونگی خرج کردن پول، معرفی مؤسسات و جاهایی که بچهها در مواقع گرفتاری باید مراجعه کنند. صفحه ۵۲۱ کتاب بدون فشار عظیم تودهها نباید از رهبران سیاسی امروز - رؤسای جمهور و سیاستمداران و سناتورها و اعضای کمیته مرکزی احزاب - انتظار داشت که نهادهایی را نفی کنند که هر چند کهنه و منسوخ شدهاند، ولی ای به آنها حیثیت و پول و قدرت کاذب (و نه واقعی) میبخشند. … بنابراین، مسئولیت ایجاد تحول با ماست. باید از خود آغاز کنیم. باید یاد بگیریم که چشمانمان را به روی واقعیات اعجابانگیز و عمیق و تازه نبندیم. این به معنای مرعوب نشدن در برابر اندیشه کشهایی است که عجولانه هر فکر تازهای را با این خیال که غیر عملی است سرکوب میکنند. و از هر آنچه هست، به دلیل عملی بودن (حال هر قدر بیمعنی و ستمگرانه و بیفایده باشد) دفاع میکنند. و این به معنای مبارزه برای آزادی بیان است یعنی اینکه مردم حق داشته باشند حرف خود را بزنند صرفنظر از اینکه درست یا نادرست باشد. صفحه ۶۱۰ کتاب ۱۴۰۳/۰۶/۱۰...more
یادداشت مؤلف: فیلم زیر برای به دست آوردن بینش عمیقتری نسبت به جمهوری خلق چین و انقلاب فرهنگی ارزشمند است: زیستن (۱۹۹۴)، به کارگردانی زانگ زیموئو [ژانیادداشت مؤلف: فیلم زیر برای به دست آوردن بینش عمیقتری نسبت به جمهوری خلق چین و انقلاب فرهنگی ارزشمند است: زیستن (۱۹۹۴)، به کارگردانی زانگ زیموئو [ژانگ ییمو] سرگذشت یک خانوادهی چینی که از جنگ داخلی، جهش بزرگ به پیش، و انقلاب فرهنگی جان به در میبرد. فیلمی بسیار خوش ساخت، اما شاید شگفت انگیزترین موضوع در خصوص این فیلم واکنش دولت چین به آن باشد. گرچه زیستن از نکوهش گزندهی مائوئیسم یا نظام کمونیستی به دور است، زانگ زیموئو کارگردان فیلم و گونگ لی هنرپیشهی زن آن از پی پخش فیلم برای دو سال نه تنها از فیلمسازی بلکه از گفت و گو دربارهی این فیلم نیز منع شدند. برای مطالعه بیشتر. صفحه ۱۱۳ کتاب ۱۴۰۳/۰۶/۰۲...more
کتاب شامل یک قصه، و هشت داستان کوتاه از داستان نویسان نسل اول با نقد و تفسیر است و شامل حکایت جبیربن عمیر و نامزدش، هزار و یکشب؛ کباب غاز، جمال زاده؛کتاب شامل یک قصه، و هشت داستان کوتاه از داستان نویسان نسل اول با نقد و تفسیر است و شامل حکایت جبیربن عمیر و نامزدش، هزار و یکشب؛ کباب غاز، جمال زاده؛ داش آکل، هدایت؛ گیله مرد، علوی؛ عدل، چوبک؛ مهره مار، به آذین؛ گلدستهها و فلک، آل احمد؛ ماهی و جفتش، گلستان؛ و به کی سلام کنم؟، دانشور میباشد ۱۴۰۳/۰۵/۲۹...more
درحقیقت پدر و مادر من به هیچ طبقه اجتماعی خاصی تعلق نداشتند. همه چیز دربارهی آن دو آنقدر به هم ریخته و نامطمئن است که من باید بسیار تلاش کنم تا رددرحقیقت پدر و مادر من به هیچ طبقه اجتماعی خاصی تعلق نداشتند. همه چیز دربارهی آن دو آنقدر به هم ریخته و نامطمئن است که من باید بسیار تلاش کنم تا ردی از آنها در این شن روان پیدا کنم. صفحهی ۱۳ کتاب اسامی روزی بعد از مرگ بالاخره از آدمها جدا میشوند و در خاطر ما به ستارههایی تبدیل میشوند که از دور چشمک میزنند. صفحه ۲۰ کتاب یادم هست به مدرسه که میرفتم این جملهی لئون بلوآ را نوشته بودم: «گوشههایی از قلب آدمی هست که هنوز به وجود نیامدهاند؛ اما غم درونشان میخزد و بدینسان آن گوشهها هست میشوند.» صفحهی ۷۷ کتاب زندگی ادامه داشت بدون اینکه ما بفهمیم در این لحظهی خاص چرا اینجا هستیم، با این آدمها، به جای اینکه با دیگران باشیم در جای دیگری. آیا این نسخهی اصلی فیلم است یا یک کپی از آن؟ صفحه ۹۳ کتاب. ۱۴۰۳/۰۵/۲۵...more
گاندی، کمی پس از ورودش به آفریقای جنوبی در سال ۱۸۹۳، خودش قربانی همان نژادپرستیای شد که متوجه هندیها بود. هنگام سفر با یک قطار شبانه از دوربن به پرگاندی، کمی پس از ورودش به آفریقای جنوبی در سال ۱۸۹۳، خودش قربانی همان نژادپرستیای شد که متوجه هندیها بود. هنگام سفر با یک قطار شبانه از دوربن به پرتوریا با یک مسافر سفید پوست رو در رو شد که از اینکه مجبور بود با یک رنگین پوست همسفر شود خشمگین بود. وقتی کارمند قطار به گاندی دستور داد به واگن بار نقل مکان کند، وکیل جوان بلیط درجه یک خود را نشان داد و از جا به جا شدن خودداری کرد. در ایستگاه بعدی، یک پلیس وارد قطار شد و گاندی را از قطار بیرون انداخت. او، درمانده و تحقیر شد، در حالی که از سرما میلرزید، شب را در سکوی ایستگاه گذراند. این تجربهی گاندی در قطار زندگی او را تغییر داد. بعدها گفت: «خشونت پرهیزی کنشگرانهی من از همان تاریخ آغاز شد.» صفحهی ۵۰ کتاب نوشتههای هنری دیوید تورو مؤلف آمریکایی، که رسالهاش با عنوان «نافرمانی مدنی» بر وظیفهی فرد بر نافرمانی مسالمتآمیز از قوانین و رسوم ناپسند تأکید دارد، نیز الهام بخش گاندی بود. گاندی از آثار لئو تولستوی، نویسندهی روس، آموخت که کمال بخشی به خود میتواند از پیروی از فرمان مسیح به عشق به خدا و همسایگان حاصل آید. رسالهی «به سوی این واپسین» اثر جان راسکین، فیلسوف بریتانیایی، نیز بر اندیشهی گاندی اثر گذاشت. به نوشتهی راسکین، خوشبختی به ثروت، قدرت، و گردآوری اموال مادی بستگی ندارد؛ بلکه سادگی و اتکای به خود میتواند به شخص در دستیابی به یک زندگی خوب و هدفمند کمک کند. صفحه ۵۲ کتاب نهرو، بر خلاف گاندی، مذهبی نبود. او در واقع فردی غیر مذهبی بود که فکر میکرد مذاهب هند مروج خرافه و نادانیاند و تودههای مردم را عقب نگه میدارند. یک بار، با مشاهده اینکه هزاران هندی در رود گنگ مشغول نیایشاند، لب به شکایت گشود که: «نمیشد آنها بخشی از این انرژی عظیم را صرف فعالیت سیاسی و اقتصادی کنند تا زندگی و سرنوشت بهتری پیدا کنند؟» صفحه ۶۳ کتاب. ۱۴۰۳/۰۵/۲۱...more
دیدن مینی سریال چرنوبیل ۲۰۱۹ بعد از خواندن این کتاب خالی از لطف نبود و این دو مکمل هم بودند. **********************************************************دیدن مینی سریال چرنوبیل ۲۰۱۹ بعد از خواندن این کتاب خالی از لطف نبود و این دو مکمل هم بودند. ********************************************************************* جهان انسانی روس، همان جهانی است که تا کنون برای ادبیات و باله و موسیقی پرستشش کردهاند، بله، من عاشق چنین دنیایی هستم. اما من جهان استالین، پوتین و شایگو را دوست ندارم. این دنیای من نیست. مقدمه مترجم. صفحهی ۱۰ کتاب چرنوبیل رمزی است که لازم است کشف شود. نشانهای مستتر است. شاید معمایی برای قرن بیست و یکم. مبارزه طلبیای علیهش آشکار شد: رو به روی ما، میان آنها که زندهاند و زنده نیستند. صفحه ۴۲ کتاب این تصویر جنگ است… فرهنگ جنگ جلو چشمانم فرو ریخت. ما وارد دنیای ناشفاف شدیم، جایی که شر هیچ توضیحی نمیدهد، خودش را فاش نمیکند و قوانین را نمیداند. صفحه ۴۶ کتاب پس چرا مردم به یاد میآورند؟ که حقیقت را زنده نگه دارند؟ عدالت را؟ آزاد شوند که دوباره فراموش کنند؟ متوجهاند که آنها شرکتکنندگان ماجرایی با شکوهند؟ یا در گذشته دنبال امنیت میگردند؟ صفحه ۵۵ کتاب عادلانهترین چیز در این دنیا مرگ است. هنوز کسی از آن معاف نشده است. زمین همه را میپذیرد: هم خوبها را، هم بدها را، هم گناهکاران را. و عادلانهتر از این چیزی در این دنیا نیست. من در تمام زندگیم صادقانه و سخت کار کردم. و منصفانه زندگی کردم. اما عدالتی نصیبم نشد. تا نوبت به من رسید، خدا جای دیگری تقسیمش کرد. صفحات ۵۷-۵۸ کتاب این سرزمین دیگر متعلق به هیچ کسی نیست، خدا آن را گرفته. مردم رهایش کردهاند. صفحه ۸۹ کتاب به ما میگفتند که باید پیروز شویم. علیه چه کسی؟ اتم؟ فیزیک؟ فضا؟ پیروزی برای ما یک اتفاق نیست بلکه فرایند است. زندگی جنگ است. برای همین عاشق سیل و حریق و زلزله بودند… همه اینها را مکانی برای عمل میدانستند. لازم است "مردانگی و قهرمانی به تصویر درآید" و پرچم ما برافراشته شود. صفحه ۱۳۱ کتاب در موقعیت غیرعادی آدمیزاد همانی نیست که دربارهاش کتاب مینویسند. چنین انسانی را، آن طوری که در کتابهاست، من نیافتم، من با او رو به رو نشدم. همه چیز بر عکس این قضیه است. انسان قهرمان نیست. ما همگی، صغیر و کبیرمان، فروشندههای باور آخرالزمانی هستیم… صفحه ۱۵۲ کتاب نظر من… میخواهید بدانید؟ خب سوسیالیسم چیست: ترکیب زندان و مهدکودک. سوسیالیسم از جنس شورویاش. انسان روحش را به دولت میفروخت، درونش را واگذار میکرد، در ازایش جیره میگرفت. اینجا دیگر مسئلهی شانس هم وسط بود، به یکی جیرهی بزرگ میرسید، به دیگری کوچک. اما یک چیز عادلانه بود. به همه در ازای روحشان جیره میدادند. صفحه ۱۸۴ کتاب اگر انسان ایمانش را به خرد کنار بگذارد، روحش منزلگاه ترس میشود؛ مثل انسانهای وحشی. و عفریتها همین موقع بیرون میآیند… صفحه ۱۹۰ کتاب من کمونیست بودم. به یادم نمیآید که کسی از همکاران ما به خاطر خودش ترسیده و از مأموریت در منطقه سر باز بزند. نه از ترس از دست دادن کارت عضویت حزب، بلکه از باور. قبل از هر چیز باور به اینکه ما زیبا و عادلانه زندگی میکنیم و انسان در کشور ما بالاتر از همه چیز است، ارزش انسان بیشتر از کل اشیاء است. صفحه ۲۳۷ کتاب همانطور که آخماتووا نوشت: «نیمی از کشور آنهایی بودند که دیگران را به زندان میانداختند و نیمی دیگر از کشور آنهایی که در زندان نشسته بودند». صفحات ۲۴۷-۲۴۸ کتاب من نمیخواهم در تاریخ زندگی کنم، در زمان وقایع مهم تاریخی… در آن وقت زندگی کوچک من به ناگاه بیپناه خواهیم شد. وقایع بزرگ، بیتوجه و بی توقف، زندگی کوچک مرا لگدمال میکنند… (به فکر فرو میرود.) بعد از ما تنها تاریخ باقی میماند… چرنوبیل… اما زندگی من کجاست؟ عشق من کو؟ صفحه ۲۵۱ کتاب آنچه مهم است زندگی و مرگ است. نه هیچ چیز دیگری. فنجان مرگ و زندگی همیشه برابرند و هیچ دلیلی نمیتوان آورد که کدامیک از آنها مهمتر است… من فهمیدم که فقط فرصت و زمان ما برای زیستن است که معنا دارد. فرصت و زمان ما… صفحه ۲۵۹ کتاب حرفهایم روشن است دیگر نه؟ نه تنها قدرتها ما را فریب میدادند بلکه خودمان هم نمیخواستیم حقیقت را بدانیم. جایی آنجا… در اعماق ناخودآگاه مان… البته حالا نمیخواهیم به این اعتراف کنیم، اما ما بیشتر خوشمان میآید به گورباچف ناسزا بگوییم… کمونیسم را نفرین کنیم… این آنها بودند که خطاکار بودند و ما خوب بودیم. ما قربانی بودیم. صفحه ۲۶۱ کتاب آنها نه تنها خاک ما را، بلکه فکر ما را برای سالیان سال "آلوده کردند".... نویسندهها و فیلسوفهای ما کجایند؟ من دیگر از اینکه باسوادهای ما که بیشتر از همه منتظر و آمادهی آزادی بودند و امروز در گوشهای رها شدهاند حرفی به میان نمیآورم. باسوادهامان حقیر و توسریخور شدند. ما بیاستفاده و غیرضروری ماندیم. صفحه ۲۶۲ کتاب ۱۴۰۳/۰۵/۱۶...more
کتاب خوبی برای شروع و مقدمهای برای آشنایی با فلسفه است که نویسنده سعی کرده است روان و ساده بنویسد. **************************************************کتاب خوبی برای شروع و مقدمهای برای آشنایی با فلسفه است که نویسنده سعی کرده است روان و ساده بنویسد. *********************************************************************** من در این کتاب سعی کردهام از کاربرد زبان تخصصی غیرلازم بپرهیزم، و همچنان که مطلب را پیش میبرم همهی اصطلاحات ناآشنا را شرح میدهم... گرچه سعی کردهام همهی فصلها را طوری بنویسم که برای خوانندهای که تا به حال هرگز فلسفه نخوانده است قابل فهم باشد، ولی بعضی فصلها دشوارترند. … این کتاب برای دانشجویان در راه تحکیم و تقویت آنچه در کلاسهای درس میآموزند سودمند میافتد و نیز آنها را در نگارش مقالههای تحقیقی یاری میدهد: من خلاصهای از رویکردهای عمدهی فلسفی به هر مبحث را در کنار شماری از نقدهایی که به آنها اقامه کردهاند بیان میکنم. درآمد؛ صفحات ۲۰- ۲۲-۲۳کتاب ۱۴۰۳/۰۵/۰۶...more
راز آدم رو عذاب میده همه این چیزهایی که به خاطرش خجالت میکشیم میترسیم و مخفی میکنیم همهی این چیزها اغلب فقط به این دلیل دردناک هستند که در موردشون حرراز آدم رو عذاب میده همه این چیزهایی که به خاطرش خجالت میکشیم میترسیم و مخفی میکنیم همهی این چیزها اغلب فقط به این دلیل دردناک هستند که در موردشون حرف نمیزنیم. صفحه ۴۱ کتاب نورها و صداها مجموعهای مداوم از اسرار را به او عرضه میکردند. آن ستارهها در چند کیلومتری سوسو میزدند، چند سیاره در اطراف میچرخیدند و چند تا از آنها دارای سکنه بودند و چه کسانی ساکن آنها بودند؟ آیا روی آن سیارههای ناپیدا موجودات زندهای وجود داشتند که به زندگی خاصشان آگاه بودند؟ و به مرگشان آگاه بودند؟ آیا بین آن صور فلکی که هیچ انسانی احتمالاً هرگز به آنها نرسیده بود، موجودات زندهای بودند که دلشان نمیخواست بمیرند؟ بیگناهان و مجرمان؟ رؤیا پردازها و ناامیدها؟ آیا موجودات زندهای آنجا پیدا میشدند که خبر داشتند موجودات زندهی دیگری روی این سیارهی آبی دوردست و درخشان حضور دارند؟ میتوانستند تصور کنند در سیارهای چنین زیبا، جویهای خون هم جریان داشت؟ صفحه ۶۷ کتاب ۱۴۰۳/۰۴/۳۱...more
به دلیل علاقه بسیار زیادم به خیام، سمت مطالعه این کتاب رفتم و از خواندنش لذت بردم. ******************************************************************* نبه دلیل علاقه بسیار زیادم به خیام، سمت مطالعه این کتاب رفتم و از خواندنش لذت بردم. ******************************************************************* ناکرده گناه در جهان کیست بگو؟ وآن کس که گنه نکرده چون زیست بگو؟ من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو؟ صفحه ۱۳ کتاب من از آن کسانی نیستم که دین و ایمان صرفاً در نظرشان مترادف با ترس از روز قیامت است و نماز برایشان چیزی جز خم و راست شدن نیست. عبادت من وقتی است که به یک گل سرخ مینگرم، ستارگان را میشمرم، از زیبایی آفرینش شگفتزده میشوم، از مشاهدهی انسان که کاملترین و زیباترین مخلوق آفریدگار است، از مغز او که تشنهی آموختن است، از قلب او که تشنهی عشق است، از احساسات او که بیدار و سرشار است لذت میبرم. صفحه ۲۶ کتاب زمان دو چهره و دو بعد دارد، درازای آن به قدر خورشید است و پهنای آن به آهنگ هیجانها. صفحه ۴۲ کتاب در کتابها افسانهای آمده است که گفتگو از سه یار دبستانی میکند که هر کدام به نحوی در آغاز هزارهی دوم اثر گذاشتهاند: خیام که دنیا را نظاره کرد، نظامالملک که بر دنیا حکومت کرده و حسن صباح که آن را به وحشت انداخته. میگویند آنان در نیشابور یاران دبستانی بودهاند. این افسانه حقیقت ندارد چون سن نظام سی سال بیش از عمر بود و حسن تحصیلاتش را در ری و بخشی در زادگاهش قم به انجام رسانده و یقیناً هرگز مقیم نیشابور نبوده است. صفحه ۹۳ کتاب وقتی زمان دگرگونیها فرا میرسد، هیچکس نمیتواند جلو سیر رویدادها را بگیرد و هیچکس نمیتواند بگریزد. صفحه ۱۶۶ کتاب یکی دیگر از معاصران او، نظامی عروضی نقل میکند: «من عمر خیام را بیست سال پیش از مرگ او در شهر بلخ دیدم. او به خانهی یکی از بزرگان شهر در کوچه برده فروشان نزول کرده بود و به خاطر شهرتی که داشت من مثل سایه دنبال او بودم تا هر یک از کلماتش را جمعآوری کنم. روزی شنیدم که میگفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری باد شمال بر من گلافشان میکند». در آن لحظه این کلمات به نظرم پوچ و بیمعنی آمد اما میدانستم چنویی گزاف نگوید.» نظامی ادامه میدهد: «چهار سال پس از مرگ خیام از نیشابور گذشتم. چون او را بر من حق استادی بود آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من بنماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بر دست چپ بگشتم، در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود یک قطره آب بود با دریا شد یک ذره خاک با زمین یکتا شد آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟ آمد مگسی پدید و ناپیدا شد. صفحه ۱۸۲ کتاب میبایست آقای نیکلا ترجمهی خود را در پاریس منتشر کند، که تئوفیل گوتیه در روزنامه «مونیتور اونیورسال» مقاله پر سر و صدایی تحت عنوان «آیا رباعیات خیام را خواندهاید؟» بنویسد و «آزادمنشی مطلق خیام را که حتی جسورترین اندیشمندان معاصر به گرد پایش نمیرسند» ستایش کند، ارنست رنان دست بالا را بگیرد و بنویسد: «شاید خیام عجیبترین مردی باشد که برای درک اینکه نبوغ آزاد ایرانی زیر فشار بنیادگرایی به چه شکلی در آمده است، میتوان مورد مطالعه قرار داد.» صفحه ۲۰۰ کتاب یک دست به مصحفیم و یک دست به جام گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام ماییم درین گنبد فیروزه فام نه کافر مطلق نه مسلمان تمام. صفحه ۲۲۰ کتاب در کشوری که دستخوش استبداد است نمیتوان شرافتمندانه زندگی کرد. صفحات ۲۲۰-۲۲۱ کتاب «از زندانی بودن رنج نمیبرم، از مرگ قریب الوقوع ترسی ندارم. تنها مایهی تأسف من این است که نتوانستم شاهد روییدن بذرهایی باشم که طی سالیان دراز پاشیدم. استبداد همچنان ملتهای مشرق زمین را خرد میکند و تاریک فکری فریادهای آزادیشان را خفه میسازد. شاید اگر به جای دربارهای سلطنتی بذرهایم را در زمین بارور تودهی مردم میپاشیدم موفقتر بودم. و تو، ای ملت ایران که همهی آمال و آرزوهایم را در گروت گذاشتم، گمان مبر که با کشتن یک نفر خواهی توانست به آزادی دست یابی. باید جرأت داشته باشی که وزنهی سنگین سنتهای دیرینه را از دوشت برداری. » جمالالدین اسدآبادی. صفحه ۲۵۲ کتاب وقتی وارد این کشور شدم، نمیتوانستم بفهمم چگونه اشخاص بزرگسال و موقر برای قتلی که بیشاز یک هزار سال پیش روی داد این چنین گریه و زاری میکنند و به سر و رویشان میکوبند. اما اکنون فهمیدهام. اگر ایرانیان در زمان گذشته زیست میکنند به این دلیل است که میهنشان زمان گذشته است، زمان حال در نظرشان سرزمینی است بیگانه که هیچ چیز آن متعلق به آنان نیست. کلیه چیزهایی که برای ما مظاهر زندگی جدید و شکوفایی انسان در آزادی به شمار میرود، برای آنان مظهر تسلط خارجی است. جادهها متعلق به روسیه است، راهآهن و تلگراف و بانک متعلق به انگلستان، پست متعلق به اتریش و… صفحات ۲۷۷-۲۷۸ کتاب. ۱۴۰۳/۰۴/۲۷...more
کتاب جذاب بود. یک فیلم هم تحت عنوان Madame Pimpernel 1945 از این کتاب ساخته شده که داستان آن تا حدی با وقایع کتاب متفاوت است و فیلم خوبی نبود. ***********کتاب جذاب بود. یک فیلم هم تحت عنوان Madame Pimpernel 1945 از این کتاب ساخته شده که داستان آن تا حدی با وقایع کتاب متفاوت است و فیلم خوبی نبود. ********************************************************************** این بیاعتنایی همگانی مرا میترساند. من به یکپارچگی بشریت اعتقاد دارم، اما بسیاری از آدمها بدون توجه به آلام میلیونها برادرشان در زیر یوغ به زندگیشان ادامه میدهند. من به عدل الهی، حتی در این دنیای مبتنی بر مادیات، اعتقاد دارم اما میدانم که این فقط به اهتمام انسانها تحقق مییابد. و هنگامی که میبینم کسانی هستند که از آسایش و راحتی خود برای نجات میلیونها انسان بیپناه میگذرند، احساس گناه میکنم که الان اینجا هستم، در مکانی امن، سرگرم با موضوعات بیاهمیت، در حالیکه نبرد بین نیروهای خیر و شر دنیا را به لرزه در آورده است. صفحات ۴۰۸-۴۰۹ کتاب. ۱۴۰۳/۰۴/۲۲...more
اگر به زیست شناسی و موضوعاتی مانند تکامل، اکولوژی، رفتارشناسی، تاکسونومی و ... علاقمند هستید، این کتاب انتخاب خوبی برای مطالعه است که دوستمان آرمان عزاگر به زیست شناسی و موضوعاتی مانند تکامل، اکولوژی، رفتارشناسی، تاکسونومی و ... علاقمند هستید، این کتاب انتخاب خوبی برای مطالعه است که دوستمان آرمان عزیز آن را ترجمه کرده است. کمی مشکلات نگارشی و ... دارد که امید است در چاپهای بعد رفع شود. از تنوع پژوهشهای نامبرده در این کتاب، از نوع پژوهشها، علاقه و سخت کوشی و مشکلات پژوهشگران و تلاششان برای کشف حقیقت بسیار شگفت زده شدم و برایم بسی جذاب بود، به طوری که هر از گاهی با خود میگفتم ما کجا هستیم و آنها کجا. ********************************************************************* این اندیشه که تأثیر ما بر روی محیط زیست به قدری بزرگ است که حیوانات و گیاهان «وحشی» دارند با زیستگاههایی که در اصل انسانها برای خودشان ساختهاند سازگاری پیدا میکنند، ما را از این موضوع آگاه میسازد که بعضی از تغییراتی که بر روی زمین اعمال میکنیم، بازگشت ناپذیر هستند. صفحهی ۱۱ کتاب هر چه رد پای انسانیمان بزرگتر میشود، جهان طبیعیای که ما را در بر گرفته، کوچک و کوچکتر میشود، تغییر میکند و رو به ضعف میگذارد. اما این اکوسیستمهای شهری که ممکن است به لحاظ زیست شناختی ضعیفتر باشند، هنوز دقیقاً همان چیزی هستند که بودند: اکوسیستمهایی با موجودات زندهی واقعی که در یک شبکهی غذایی واقعی قرار گرفتهاند، و اکولوژی و تکامل واقعی در آنها در جریان است. صفحه ۲۵۰ کتاب در لینک زیر کلیپ جالبی وجود دارد که مربوط به صفحات ۲۳ و ۲۴ کتاب است: https://en.m.wikipedia.org/wiki/Ampho.... ۱۴۰۳/۰۴/۱۷...more
کتاب خیلی خوب بود و همچنین یک فیلم تلویزیونی اقتباس شده از آن (۲۰۰۱) که چندان خوب نبود. ***************************************************************کتاب خیلی خوب بود و همچنین یک فیلم تلویزیونی اقتباس شده از آن (۲۰۰۱) که چندان خوب نبود. ********************************************************************** تعصب سابقم را به حرمت مقدسات از دست داده بودم. خدا که بزرگترین شوخی را با ما کرده بود، میتوانست شوخی کوچکی را تاب بیاورد. صفحه ۸۵ کتاب رژیم عقلش را از دست داده بود و مضحکترین قوانین را وضع میکرد. اکنون کسانی که شلوار و پیراهن خاکی از یک رنگ میپوشیدند جریمهی سنگینی میشدند. خلاف قانون بود که کتت را روی دستت بگیری. حق با لیو بود. این رژیم نامعقول و دیوانه بود. باید سرنگون میشد. صفحه ۱۱۱ کتاب مینروا مخالفت میکند. میگوید این کشور در بیست و شش سال گذشته به هیچ چیز رأی نداده و فقط این انتخابات احمقانهی ناچیز است که خاطرهی ضعیف دموکراسی را تداوم میبخشد. صفحه ۱۸۹ کتاب با این همه، همگی دعا میکردیم سال جدید تغییری رخ دهد. اوضاع خیلی بد شده بود، حتی آدمهایی مانند ما که نمیخواستند کاری به سیاست داشته باشند، تمام مدت به آن فکر میکردند. صفحه ۲۰۷ کتاب خدایا، نمیتوانم بنشینم و ببینم نوزادهای ما میمیرند، حتی اگر این چیزی باشد که تو ای خردمند بزرگ تصمیم گرفته باشی. صفحه ۲۲۲ کتاب کلام خدا این بود: ما همه برادران و خواهران مسیحی هم هستیم. نمیتوانید با قمهای پسربچهای را دنبال بکنید و وارد ملکوت خداوند شوید. نمیتوانید ماشه آن تفنگ را بچکانید و فکر کنید سوراخ سوزنی هست که از آن میتوان وارد ابدیت شد. صفحه ۲۲۴ کتاب مردم چیزهایی میپرسند، قابل درک است اما با این همه انگشتشان را آنجا که هنوز درد میکند نمیگذارند. اینها همان مردمی هستند که آن روزها خفهخون گرفته بودند، درست وقتی که فقط فریادی کوچک از هر کس میتوانست به آوازی دستهجمعی تبدیل شود و دنیا نمیتوانست نادیدهاش بگیرد. مردمی که روزگاری دوست شیطان بودند. هر کس با لو دادن دیگری خودش را در امان نگه میداشت. صفحات ۴۰۸-۴۰۹ کتاب میرابالها جان خود را به خطر انداختند. از خودم پیوسته میپرسیدم چه چیزی به آنان این شجاعت ویژه را میداد؟ صفحه ۴۱۶ کتاب ۱۴۰۳/۰۴/۱۲...more
در این کتاب مهمترین مفاهیم اقتصادی از قبیل اهمیت منابع طبیعی، عوامل تولید، نوآوری، کارآفرینی، کارایی، بهرهوری، فناوری، اهمیت افزایش تولید، اهمیت پسدر این کتاب مهمترین مفاهیم اقتصادی از قبیل اهمیت منابع طبیعی، عوامل تولید، نوآوری، کارآفرینی، کارایی، بهرهوری، فناوری، اهمیت افزایش تولید، اهمیت پسانداز و سرمایهگذاری، انواع اعتبار، اهمیت تجارت، نقش پول، اختراع پول و بانک، اهمیت نقدینگی، رشد نقدینگی، ورشکستگی نظام بانکی و نهایتاً بحران مالی ناشی از وامهای رهن مسکن در آمریکا در قالب یک داستان بررسی شدهاست. هر فصل کتاب با یک مقدمه کوتاه آغاز و مفاهیم مورد نظر در قالب ماجراهای پیش آمده برای سه شخصیت اصلی داستان ما، ایبل، بیکر و چارلی شرح داده میشود. در طول هر فصل جعبههایی با عنوان بررسی واقعیت شامل نظریههای اقتصادی ارائه شده و نهایتاً فصل با یک نتیجهگیری به پایان میرسد. روش بیان موضوعات و مشکلات اقتصادی در یک داستان تخیلی طنز به همراه کارتونهای متعدد جذابیت کتاب را برای خوانندگان بیشتر کردهاست. مقدمهی مترجم. صفحه ۹ کتاب قطعاً نیاز بیشتری به این مقدار توضیحات اقتصادی نیست، ما فکر میکنیم این داستان بهترین وسیلهای است که میتواند به مردم کمک کند تا بهتر بفهمند که چه چیزی باعث مشکلات اقتصادی میشود. مقدمهی نویسنده. صفحه ۲۱ کتاب امیدواریم که این کتاب بتواند عموم مردمی را که نوعاً نسبت به اظهار نظرها و سخنان اقتصاددانان بیتفاوتاند و احساس میکنند که آنها چیزی برای انجام دادن در دنیای واقعی ندارند، جذب موضوعات و مسائل اقتصادی کند. ما سعی کردیم نشان دهیم الگوی ارائهشده ازسوی کینزینها، (که بر اساس آن دولتها میتوانند هر چه بخواهند هزینه کنند بدون آنکه اعتقاد داشته باشند که پول بیارزش میتواند یک محرک مؤثر اقتصادی باشد) بسیار غلط و خطرناک است. مقدمه نویسنده. صفحات ۲۱-۲۲ کتاب اگر یک تولیدکننده خارجی میتواند تیشرتهایی را با قیمتی کمتر از هزینه تولید همین تیشرتها در داخل، در اختیار ایالات متحدهی آمریکا قرار دهد، آنگاه شهروندان آمریکایی میتوانند هزینهی کمتری برای خرید تیشرت صرف کنند. پولی که پسانداز میشود ممکن است صرف خرید بسیاری از کالاهای در دسترس، مثلاً تختههای اسکیت شود. این اقدام باعث افزایش سود شرکتهای تولیدکننده تخته اسکیت در آمریکا میشود. اما در مورد کارگران شاغل در کارگاههای تولید تیشرت چه توضیحی میتوانیم ارائه کنیم؟ اگر کارفرمایان قادر به یافتن روشهای رقابت اثر بخشتر در صنعت تیشرت نباشند، باید با این واقعیت رو به رو شویم که کارگران مجبور میشوند تا شغل دیگری پیدا کنند. البته هدف اقتصاد فقط فراهم کردن شغل نیست، بلکه هدف اقتصاد حداکثر کردن بهرهوری است. با استمرار استفاده ناکارآمد از کار و سرمایه، در مجموع هیچ کمکی به اقتصاد و جامعه نمیشود. اگر ایالات متحدهی آمریکا در تولید تیشرت مزیت رقابتی ندارد باید به دنبال تولید چیز دیگری باشد، محصولی که میتواند آن را تولید کند و در تولید آن مزیت رقابتی دارد.… این عاقلانه نیست که نیروی کار خود را برای ساختن کالاهایی هدر دهیم که در خارج از کشور به طور کارآمدتری تولید میشوند. اگر ما وقت و انرژی خود را روی تولید چیزهایی متمرکز کنیم که میتوانیم در مقایسه با دیگران آنها را کارآمدتر تولید کنیم، آنگاه میتوانیم این محصولات را با چیزهایی مبادله کنیم که دیگران بهتر تولید میکنند، در پایان ما از چیزهای بیشتری برخوردار خواهیم شد. صفحات ۱۱۱-۱۱۲ کتاب ۱۴۰۳/۰۴/۰۷...more