Sang Cast's Reviews > خاطرات خفته

خاطرات خفته by Patrick Modiano
Rate this book
Clear rating

by
165640784
این کتاب را پیش از خواب می‌خواندم، و از آن‌جا که معمولا وقتی برای خوابیدن اقدام می‌کنم که اعضای بدنم در حال گسستن از یک‌دیگر باشند، فقط بعضی شب‌ها موفق به خواندن کتاب می‌شدم و آن موقع هم بیش از ۵ صفحه نمی‌خواندم. اما در نهایت امروز صبح وقتی بیدار شدم و هنوز کارهایم را شروع نکرده بودم، تصمیم گرفتم کتاب را تمام کنم، و حدود ۳۰ صفحه باقی‌مانده را یک‌جا بخوانم.

علت دیگر طولانی شدن خوانش کتاب، تصمیم من برای نوشتن نکات ویراستاری کتاب و ایمیل آن برای دفتر انتشارات بود. نکات را روی کاغذهای کوچکی یادداشت کردم، و امروز بعد از نوشتن نقدی مختصر بر کتاب، آن را تایپ و ارسال خواهم کرد.

نکته: امروز متوجه شدم که داخل جدول مشخصات کتاب، نام اصلی آن به اشتباه «L'Herbe des nuits» ذکر شده، که در واقع متعلق به کتاب «پرسه‌های شبانه» از همین نویسنده و مترجم است، و من به اشتباه دو نقل‌قول دیگر را تحت عنوان آن کتاب ثبت کرده‌ام.

-----

من تا به حال از مودیانو هیچ‌چیز نخوانده بوده‌ام. فقط اسمش چند بار به گوشم خورده، که حتی آن‌ها را هم به یاد نمی‌آورم. درست انگار که اسمش را لابه‌لای ��اطرات خفته در سرم فقط با صدایی محو و ناشناخته، میان صدها کابوس و رؤیا و حرف و ایده، مثل یک تکه کاغذ نیم‌سوخته پیدا کرده باشم. همین نوای آشنای ناآشنا هم بود که باعث شد وقتی چند سال پیش مجموعه پنج‌جلدی آثار پاتریک مودیانو را توی سایت دیدم، تصمیم گرفتم آن را بخرم و بخوانم و ببینم توی این نوشته‌ها، که از این ذهن نام‌آشنا برآمده‌اند، چه خبر است.

-----

ماجراهای کتاب انگار که توی خواب و بیداری روایت می‌شوند. خواننده همراه با راوی اول‌شخص ماجراها در ذهن او شناور می‌شود، تا خاطرات و رؤیاهای درهم‌آمیخته او درباره چند زن اثرگذار در زندگی‌اش را بازیابی کند. «شناور شدن» بهترین تعریف از بخش‌های کوتاه و بلند این کتاب است.
حین خواندن مدام حس می‌کنید سکانس‌های فیلم در هم محو می‌شوند و از دل یکی، دیگری بیرون می‌آید. انگار که خاطرات خفته با تکه‌پاره‌هایی از کلمات کم‌کم بیدار می‌شوند و شخص را به سوی دیار مه‌گرفته گذشته‌اش می‌کشند. همین نوع نگارش کتاب هم باعث می‌شد وقتی شب‌ها وسط کتاب خوابم می‌برد، تا صبح حس کنم که چندین صفحه دیگر را خوانده‌ام، اما بعد می‌فهمیدم که همه‌اش را خواب دیده بوده‌ام.
اشتباهات تایپی و نگارشی کتاب کم نیستند؛ و بیشترشان هم مربوط به علائم می‌شوند (با تشکر از حروف‌چین کتاب، آقای احمد علی‌پور). اما متن ترجمه هم چندان ساده‌خوان نیست و بعضی جملات خیلی زمخت ترجمه شده‌اند. معمولا چنین مشکلاتی مربوط به کتاب‌هایی می‌شوند که نمونه‌خوانی در آن‌ها صورت نگرفته، اما این کتاب دو نمونه‌خوان داشته (فؤاد قراگوزلو و شبنم بابائی) و توسط دفتر انتشارات نگاه هم ویراستاری شده. نمی‌دانم مشکل را باید گردن کدام‌یک انداخت... (به هر حال من یک نمره بابت این مشکلات کم کرده‌ام!)
من کتاب را دوست داشتم، چون بارها برایم پیش آمده که خاطراتم را به همین صورت مرور کنم و تکه‌پاره‌های‌شان را جایی بنویسم. ضمن این موضوع، فضاسازی مودیانو در ماجراها و شرح خیابان‌ها و کوچه‌ها و محله‌های فرانسه، حس عجیبی به من می‌داد. نه تا به حال به آن‌جا رفته بودم و نه آن‌ها را دیده بودم، حتی خیلی جاها حوصله نداشتم که مغزم را متقاعد کنم که فلان اسم مال محله بوده یا یک خیابان، اما با این حال احساس می‌کردم که حالا دارم توی‌شان قدم می‌زنم، و باید کم‌کم مثل یک شهروند بشناسم‌شان.
البته اسامی این مناطق و محله‌ها در کتاب اصلا به نظرم ساده نبودند. اگر پاورقی‌ها نبودند، شاید بعضی‌های‌شان را اصلا نمی‌توانستم بخوانم. هرچند پاورقی‌ها هم به فرانسوی نوشته شده‌اند و برای من ناآشنا با فرانسوی چندان راهنمایی به حساب نمی‌آمدند، اما بهتر از هیچ بود.
معمولا یادآوری خاطرات چندان قابل‌اطمینان نیستند و گاهی چیدمان‌شان مثل فیلم‌های نولان است، و تازه همه ماجرا را هم تعریف نمی‌کنند. اما این رشته یادآوری طوری دقیق و پشت هم چیده شده است که اطمینان خواننده را به دست می‌آورد. اما با این حال شخصیت‌های فرعی چندان شناخته نمی‌شوند، چرا که راوی مدام در حال فرار از دست آن‌هاست و در کنار هیچ‌یک نمی‌ماند. نمی‌دانم چه‌قدر کتاب مورد سانسور قرار گرفته، و با قلم مودیانو هم آشنا نیستم، اما حس می‌کنم بعضی جاها چیزی کم است.
نت‌برداری راوی از خاطراتش و یافتن آن دست‌نوشته‌های قدیمی و بازیابی آدرس‌هایی که مطمئن نیست اصلا ازشان گذشته یا نه، مرا به یاد خودم می‌انداخت، که وقتی دفترچه‌های خاطراتم را مرور می‌کردم، گاهی از خودم می‌پرسیدم که چه‌طور چنین چیزهایی نوشته بوده‌ام. از طرفی هم نوعی امیدواری در من زنده می‌شد، مبنی بر این‌که می‌توان با ساختن یک رشته درست از خاطرات نامتوالی اما نسبتا مرتبط، ماجرایی خواندنی را سر هم کرد.
من سعی می‌کنم چندان سخت‌گیر نباشم و از هر نوع کتابی با هر موضوعی لذت ببرم و چیزی از آن یاد بگیرم (البته کتاب‌های مرتبط با موفقیت، مدیریت، کسب‌وکار، خودیاری، و از این قبیل را حتی‌المقدور نمی‌خوانم و نخواهم خواند!)؛ اما اگر شما دوست دارید کتابی که می‌خوانید سر و ته مشخصی داشته باشد و با خواندن مؤخره‌اش به نوعی پاسخی برای مقدمه‌اش پیدا شده باشد، این کتاب چندان مناسب شما نخواهد بود. «خاطرات خفته» جز یک مجموعه یادآوری با محوریت «زنان زندگی راوی» نیست. در انتها چیز تازه‌ای نسبت به باقی کتاب پیدا نخواهید کرد، و دید تازه‌ای نسیب‌تان نمی‌شود. یک جور مواجهه با گذران زندگی‌ست، و قرار نیست هدف خاصی را دنبال کند.
اما می‌توانید تغییر سن راوی و نظر و رفتار او نسبت به محیط و آدم‌های اطرافش را تا حدودی متوجه شوید: شکل فرارهای او تغییر می‌کنند، یادآوری خاطراتش کم‌کم با آدرس‌ها پیوند بیشتری پیدا می‌کند، کمی هم‌دلی در عین بی‌خیالی در او پیدا می‌شود، و وقتی درباره گذشته‌های دور فکر می‌کند رفتار پرسش‌گرانه‌تری دارد.
9 likes · flag

Sign into Goodreads to see if any of your friends have read خاطرات خفته.
Sign In »

Quotes Sang Liked

“هیچ‌کدام از آن‌ها هیچ‌وقت در طول این پنجاه سالی که گذشت دیگر سراغ من را نگرفتند. من آن روزها به چشم آن‌ها هم اصلا دیده نمی‌شدم. شاید هم، خیلی ساده، ما به یمن سکوت دیگران زندگی می‌کنیم.”
نازنین عرب, Sleep of Memory


Reading Progress

April 18, 2024 – Started Reading
April 18, 2024 – Shelved
April 18, 2024 – Shelved as: رمان-فرانسوی
April 18, 2024 – Shelved as: پاتریک-مودیانو
April 18, 2024 – Shelved as: نازنین-عرب
April 18, 2024 – Shelved as: رمان
April 18, 2024 – Shelved as: خاطرات
April 18, 2024 – Shelved as: زنان
April 18, 2024 –
page 19
17.59% "همیشه فکر می‌کردم این کتاب (و چهار خواهر و برادرش) باید کتاب‌های شادی باشند.
نمی‌دانم کجا اسم «پاتریک مودیانو» را شنیده بودم که ناگهان ترغیب شدم این مجموعه را بخرم، اما خیلی طول کشید تا بتوانم شروع به خواندنش کنم.
فکر می‌کردم باید وقتی بخوانمش که حالم خوش نیست.
اما کتاب یادآوری خاطرات است، و یادآوری همیشه غم‌انگیز است...

ترجمه را دوست دارم
اما دنبال کردن خطوط کتاب هر روز برایم سخت‌تر از قبل می‌شود..."
April 24, 2024 –
page 48
44.44% "فاصله و نیم‌فاصله: عذاب‌آورترین مشکل در چاپ کتاب...
غلط‌های دیگری هم پیدا کرده‌ام!

خود روایت جالب است. تکه‌هایی از زندگی نویسنده‌ای که روایت‌ها و داستان‌های شخصی برایش جالب‌اند و همیشه آن‌ها را در دفترهایش یادداشت می‌کرده، و حالا در حال استفاده از بخش‌هایی‌ست که به زنان تأثیرگذار در زندگی‌اش مربوط می‌شوند."
April 25, 2024 –
page 58
53.7%
April 27, 2024 –
page 63
58.33% "بخش‌ها کوتاه‌اند
و من تصمیم گرفته‌ام این کتاب را قبل از خواب بخوانم
اما همیشه وقتی بیدار می‌شوم، می‌فهمم بعد از بند اول بخش جدید خوابم برده بوده
و همیشه باقی ماجرا را در خواب می‌بینم
و صبح که می‌خوانم می‌بینم ماجرا چیز دیگری بوده!!!"
May 5, 2024 –
page 82
75.93% "هر چه در کتاب جلوتر می‌روم، غلط‌ها و اشکالات نگارشی بیشتر و بیشتر می‌شوند، و من بیشتر و بیشتر سردرد می‌گیرم!"
May 10, 2024 –
page 84
77.78%
May 22, 2024 – Finished Reading

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)

dateDown arrow    newest »

message 1: by Mahtab (new)

Mahtab پاتریک مودیانو معمولا توی نوشته هاش از فضاهای شهری و خیابون ها خیلی استفاده میکنه برای همین حداقل برای من زیاد جذاب نیست و حوصله ام یاری نمیکنه کتابی رو بخونم که خیلی از فضای اون دورم. اگر فرنسوی بودم مطمئنم که از خوندن نوشته هاش بی نهایت لذت میبردم چون میدونم و تصوری دارم از فضای داستان. اما هنوز زندگی فرانسه رو تجربه نکردم و به همین خاطر ترجیح میدم نرم سراغ مودیانو. این سخت خوان بودن هم فکر میکنم به خاطر سبک نوشتن نویسنده است و خب ترجمه همیشه نمیتونه راهکار مناسبی باشه برای فهم مطلب.


back to top