Jump to ratings and reviews
Rate this book

زن زیادی

Rate this book
کتاب زن زیادی که شاید مهمترین اثر در میان همه‌ی داستان‌های کوتاه آل احمد محسوب شود، سرگذشتی است دقیق از مصائب و مشکلات زنی محروم و مطلقه که با توصیفاتی واقعی و موبه‌مو همراه است. شخصیت اصلی داستان، زنی است که در خانواده‌ای فقیر بزرگ شده و از حیث مالی، ظاهری، سواد، تجربه و… فقیر و مستضعف است. زن پس از ازدواجی سراسر توام با نارضایتی و دلهره، با شوهری مذهبی‌نما و حیله‌گر، مدتی مانند موجودی اضافی و وسیله‌ای تزئینی در خانه‌ی او نگهداری می‌شود و در حالی که بسیار مستضعف و بی‌دفاع است، نیش و کنایه‌های مادرشوهر را به خاطر زشت‌رو بودن و داشتن کلاه‌گیس تحمل می‌کند.

راوی داستان زن زیادی که همان شخصیت اصلی می‌باشد، نسبت به شوهر خود به کلی احساس بیگانگی و غریبگی می‌کند و مجبور است به خاطر فقر مالی خانواده‌اش، زندگی در خانه‌ای که با آن به کلی بیگانه است را تحمل کند. پس از مدت کوتاهی، شوهر زن که خودش در محضر کار می‌کند و به قول زن «همه‌ی راه و چاه را بلد است»، در کمال خونسردی او را به خانه‌ی مادرش باز می‌گرداند. نکته‌ی شگفت‌انگیز درباره‌ی داستان، دقت نویسنده در شخصیت‌پردازی این زن است. نویسنده در این داستان هم مشکل رایج مقهور بودن یک زن را مطرح می‌کند و صحنه‌هایی تکان‌دهنده از فقر و نادانی و عقب‌ماندگی در جامعه را به تصویر می‌کشد.

184 pages, Paperback

First published June 1, 1950

About the author

Jalal Al-e Ahmad

86 books597 followers
جلال‌الدین سادات آل‌احمد، معروف به جلال آل‌احمد، فرزند سیداحمد حسینی طالقانی در محله سیدنصرالدین از محله‌های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. او در سال ۱۳۰۲ پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد.
جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی‌پسندید و پیش‌بینی می‌کرد که آن درس‌ها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکند، با او مخالفت کرد: «دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: « برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. »
پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.
پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی‌اعتقادی به مذهب در او مشاهده می‌شود که بازتاب‌های منفی خانواده را به دنبال داشت.
آل‌احمد در سال ۱۳۲۳ به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج‌گیری حرکت‌های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند.
در سال ۱۳۲۴ با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه «دید و بازدید» به چاپ رسید.
آل‌احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت.»
در سال ۱۳۲۶ به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و ۱۰ تن دیگر از حزب توده جدا شد. آن‌ها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می‌کردند و نمی‌توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند. نزدیک به بیست سال بعد از این رویداد تحول فکری بزرگ آل احمد پس از سفر حج اتفاق افتاد و او بار دیگر و این بار بدون تقلید و با دانشی عمیق به اسلام گروید.

در سال ۱۳۲۶ کتاب «از رنجی که می‌بریم» چاپ شد که مجموعه ۱۰ قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سال‌ها آل‌احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و «کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد. «زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد.
در طی سالهای ۱۳۳۳ و ۱۳۳۴ «اورازان»، «تات نشین‌های بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائده‌های زمینی را منتشر کرد و در سال ۱۳۳۷ «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک - در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال ۴۰ تا ۴۳ «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال ۴۵ «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامه‌ای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست. این میان کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران از طرف حکومت پهلوی ممنوع الچاپ شد و جلال در دوران حیات خودش چاپ دوباره و توزیع درست این کتاب را ندید

آل‌احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامه‌ها فعالیت می‌کرد.
نکته‌ای که در زندگی آل‌احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان هم‌عصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص می‌شود.
این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می‌اندیشید و از مصلحت اندیشی می‌گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه‌‌ای در میان جنگل‌های اسالم کوچ کرد.
جلال آل‌احمد، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال ۱۳۴۸ در چهل و شش سالگی به طرز مشکوکی درگذشت. بسیاری از محققان مرگ زودهنگام او را قتل مخفیانه توسط نیروهای امنیتی رژیم پهلوی میدانند، روشی که به ویژه در دهه چهل و پنجاه از سوی پهلوی و ساواک متداول بود

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
375 (11%)
4 stars
790 (24%)
3 stars
1,308 (40%)
2 stars
596 (18%)
1 star
169 (5%)
Displaying 1 - 30 of 189 reviews
Profile Image for Peiman E iran.
1,437 reviews888 followers
January 18, 2016
یکی از فاکتورهایِ خوبِ داستان هایِ جلال این هستش که به هر زمانی میشه ربطش داد و مثالِ شخصیت ها و عناصرِ داستانش در هر خانواده و دوست و آشنا، حداقل در یک نفر دیده میشه، به زبانِ ساده اینکه، شخصیت هایِ داستان هایِ این کتاب رو میتونیم در اطرافِ خودمون ببینیم... حرف هایِ زنانه و خاله زنک بازی هایِ زنان در « سمنو پزان».... البته با این تفاوت که امروزه بر خلافِ گذشته، عده ای از مردان، واردِ مسائل «خاله زنکی» میشن.... بارها و بارها همۀ ما زنان و دخترانی مثلِ « نزهت الدوله» رو در بین دوستِ و آشنا دیده ایم؟، دقیقاً با همان طرزِ رفتار و همان دربدری برایِ شوهریابی
امّا در میانِ داستان هایِ این کتاب، به نظرم داستانِ « مسلول» چیزِ دیگری بود، بسیار تأثیر گذار،... سرشار از تشبیهاتِ بسیار زیبا که فقط میتوانست از ذهنِ خلاقِ آل احمد، تراوش کند... تشبیهِ نگاهِ مریضان، تشبیهِ آسایشگاه و دکتر و دستگاهِ اسکن... همه و همه زیبا و خلاقانه بود
در پایانِ داستانِ «مسلول» این جملۀ جالب آمده بود: من پاکتِ بزرگ و سیاهِ عکسِ سینه ام را زیرِ بغلم حس کردم، درست به کارنامۀ مردودی میماند که به دستِ یک بچه مدرسه ای داده باشند

پیروز باشید و ایرانی
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews106 followers
October 30, 2018
فکر میکنم جلال خدابيامرز شب های زیادی رو بخاطر سر و صدای بیرون خونه نتونسته بخوابه، آخه تو تعداد زیادی از داستاناش شخصیت ها از اين مسئله گله می کنند :))

داستان سمنوپزان هم به نظرم یکی از زیباترین داستان کوتاه های ایرانی است که تابحال خوندم و از خواندنش هم سیر نمی شم چرا که توصیفات و حال و هوای قصه فوق العاده و دلنشین است

و توی توییتر خوندم یک جا نوشته بود :
هر کی در نوجوانی و جوانی طرفدار شریعتی و آل احمد نباشه احساس نداره و اگر در بزرگسالی طرفدارشون باشه عقل نداره!
و چه زشت است جايگزين كردن "تحقير شخصيت‌ها" بجاي "نقد روش‌ها"
Profile Image for Peiman E iran.
1,437 reviews888 followers
January 19, 2016
یکی از فاکتورهایِ خوبِ داستان هایِ جلال این هستش که به هر زمانی میشه ربطش داد و مثالِ شخصیت ها و عناصرِ داستانش در هر خانواده و دوست و آشنا، حداقل در یک نفر دیده میشه، به زبانِ ساده اینکه، شخصیت هایِ داستان هایِ این کتاب رو میتونیم در اطرافِ خودمون ببینیم... حرف هایِ زنانه و خاله زنک بازی هایِ زنان در « سمنو پزان».... البته با این تفاوت که امروزه بر خلافِ گذشته، عده ای از مردان، واردِ مسائل «خاله زنکی» میشن.... بارها و بارها همۀ ما زنان و دخترانی مثلِ « نزهت الدوله» رو در بین دوستِ و آشنا دیده ایم؟، دقیقاً با همان طرزِ رفتار و همان دربدری برایِ شوهریابی
امّا در میانِ داستان هایِ این کتاب، به نظرم داستانِ « مسلول» چیزِ دیگری بود، بسیار تأثیر گذار،... سرشار از تشبیهاتِ بسیار زیبا که فقط میتوانست از ذهنِ خلاقِ آل احمد، تراوش کند... تشبیهِ نگاهِ مریضان، تشبیهِ آسایشگاه و دکتر و دستگاهِ اسکن... همه و همه زیبا و خلاقانه بود
در پایانِ داستانِ «مسلول» این جملۀ جالب آمده بود: من پاکتِ بزرگ و سیاهِ عکسِ سینه ام را زیرِ بغلم حس کردم، درست به کارنامۀ مردودی میماند که به دستِ یک بچه مدرسه ای داده باشند

پیروز باشید و ایرانی
Profile Image for sAmAnE.
1,144 reviews124 followers
May 3, 2024
مجموعه داستان
Profile Image for sadra jan.
156 reviews44 followers
October 18, 2022
چی بگم والا؟ چندتا داستان معمولی و بی ربط که اسم آخریش زن زیادیه.
البته که هر داستانی پیامی داره اما خب...
آنچنان گیرا نبود.
.
.
حدود یک سالی هست که قفلی زدم رو جلال و خیلی کتاباشو خوندم. کتاباش که تمومی نداره اما چون عمر من تمومی داره یا دیگه نمیخونم ازش یا احتمالا غرب زدگی و خسی در میقاتشو بخونم.
Profile Image for EMMA.
253 reviews375 followers
June 11, 2023
داشتم ریویوها رو میخوندم یکی نوشته بود چقدر خوبه زندگی زنها الان مثل کتاب نیست!!! جانم زندگی تو مثل اینا نیس،وگرنه خیلی از زنان این مرز و بوم هنوز دچار مردسالاری و تحجر خانواده هاشون هستن.چق��ر بد چیزی تو این همه سال عوض نشده.
Profile Image for Zahra Dashti.
415 reviews114 followers
January 19, 2020
کمی متفاوت تر از دو کتاب قبلی بود. از لحاظ نوع شخصیت ها و حتی تفکر پشت اون.
داستان ردپا رو امروز صبح می خوندم و وقتی از مترو بیرون اومدم (تازه داستان تموم شده بود) توی برف ها سر در آوردم و مزه مزه اش کردم :) تصادف جالبی بود.
داستان زن زیادی از یه جهت برام جذاب بود. اول به خودم گفتم که چی؟ چی می خواست بگه؟ بعد یهو متوجه نکته داستان و درون مایه اش شدم
Profile Image for Hamid.
72 reviews94 followers
September 18, 2018
نمیدونم چرا بعد از بیست و خورده سال دوباره خوندمش. ولی نظرم همون دو ستاره است که بود. چه آدم حوصله سربری بوده جلال
Profile Image for Sadaf.
101 reviews12 followers
February 24, 2021
«مگر همه ی زنها پنجه ی آفتابند؟»
Profile Image for Mohy_p.
274 reviews118 followers
April 18, 2020
خوبی قرنطینه اینه که اون کتابی که همیشه تو قفسه نخونده هام بود رو هم خوندم
از سال ۹۴ نخونده مونده بود تا الان
هیچ برام جذاب نبود هیچ
حتی صادقانه بگم بعضی داستانا رو فقط با چش تند تند خوندم تا فقط تموم شه
Profile Image for Fahim.
256 reviews109 followers
July 19, 2023
در زمانی که هنوز لفظ فمینیسم در ایران و شاید جهان رونقی نگرفته بود جلال دغدغه‌هایش را به روی کاغذ نشاند.
زن زیادی حول مضمون زن‌ستیزی پنهان در جامعه و ارزش کم زن در سال‌های ابتدایی قرن حاضر است.او مبارزه‌ی خود با این طرز تفکر را ، در سبک رئالیستی داستان‌هایش با محور جدال با ارتجاع، پی‌ریزی کرده است.
زن زیادی نُه داستان کوتاه و نیمه‌بلند را شامل می‌شود. اسامی فصول به ترتیب عبارت‌اند از: سمنوپزان، خانم نزهت‌الدوله، دفترچه‌ی بیمه، عکاس بامعرفت، خدادادخان، دزدزده، جاپا، مسلول و زن زیادی.

اسم مجموعه از آخرین فصل برگرفته شده و اکثر داستان‌ها هم درمورد زنان و رفتارهای زنانه است.
نخ تسبیح اصلی داستان‌ها حماقت است.جهلِ مورد نظر جلال، بیشتر جهل مرکب است یعنی جهلی که خود جاهل از وجود آن جهل در خود باخبر نیست و بعضا به جاهای خطرناکی کشیده می‌شود...
Profile Image for nmshafie.
394 reviews46 followers
January 3, 2024
سمنوپزان و زن زیادی از بقیه جالبتر بودن. کلا هم برام جالب بود چطوری یه مرد این مسایل خاله زنکی رو میدونه. احتمالا وقتی بچه بوده بیشتر با مادرش وقت میگذرونده تا پدرش.
Profile Image for Amin.
Author 14 books205 followers
July 7, 2017
زن زیادی اولین کتابی بود که از جلال میخوندم و با اینکه یک سری داستان کوتاه بود ولی تصوراتم نسبت به نثر و تا حدودی شخصیت جلال تغییر کرد. اگه توی این کتاب بخواین دنبال مفاهیم فلسفی و اینجور چیز ها بگردید، نمیگم پیدا نمیکنید، چرا پیدا میکنید ولی مثل داستان جاپا تقریبا میبینید که به فاجعه منجر شده.

کتاب با داستان خوبی شروع میشه. هم پایان جالبی داره هم اصطلاحاتی که توش به کار رفته بود برام جالب و آموزنده بود. داستان دوم هم خوب و دوست داشتنی بود. اما روند کیفی داستان ها همین طور افت پیدا میکنه. تا داستان جاپا که به نظرم بسیار بد بود که نویسنده میخواست مقصودشو خیلی برهنه بگه. اما دو داستان اخر . یکی از نظر مفهومی داستان خوبیه و شاید سرگذشت همه ما باشه و یکی از نظر داستان نویسی دوست داشتنیه. جلال از یک ماجرای تلخ یک داستان خوب ساخته .
Profile Image for Amir Mojiry.
233 reviews86 followers
April 3, 2014
زن زیادی را می توان دوست داشت بیش تر به خاطر زبان انتقادی و گزنده ی جلال. وگرنه از لحاظ ادبیاتی، شاید چندان حرفی برای گفتن نداشته باشد این کتاب (به جز داستان مسلول و تا حدی هم سمنوپزان که از آن لحاظ هم قوی هستند).
در سمنوپزان، خرافه های سنتی زیر تیغ انتقاد جلال می روند، در خانم نزهت الدوله آشفتگی سیاسی ایران و غرب زدگی ها، در دفترچه ی بیمه بوروکراسی ایران و بی نظمی اداری، در خدادادخان حزب بازی ها و حزب باد بودن ها، در دزدزده بی نتیجه بودن بوروکراسی، در جاپا مسئولیت انسان و خود، و در زن زیادی رسم های سنتی ایرانی زیر سوال می روند.
(فقط عکاس بامعرفت است که می توان تقریبن خالی از انتقادش دانست و فقط یک طرح واره ی داستانی).
اما بیش تر داستان ها شع��ری هستند و خالی از ظرافت های داستانی. حرف و دغدغه مشخص است و گاهی از داستان بیرون می زند (مثل جاپا)، داستان خوب تعریف نمی شود (به ویژه در زن زیادی که نیمی از حرف ها در آن زیادی است) و بیش از شخصیت، تیپ وجود دارد (در خدادادخان و خانم نزهت الدوله).
در مسلول ما به درون شخصیت راوی می رویم و با او همراه می شویم. همین باعث قدرتمند شدن داستان می شود گرچه قصه ی خاصی تعریف نمی کند.
در سمنوپزان، تشبیه ها و صحنه آرایی ها نسبتن قوی است و این باعث جذابیت کار می شود.
با این حال، آن چه در اصل باعث دوست داشتنی شدن کتاب می شود همان «اعتراض» است. جلال به خیلی چیزها معترض است و تعارف ندارد. طرف کسی را نمی گیرد، آن چه را به نظرش اشتباه است می گوید و رودرواسی ندارد. این روند از همان مقدمه ی کتاب (که از بهترین بخش های کتاب از نظر ادبیاتی است) شروع می شود و در تقریبن همه ی داستان ها ادامه پیدا می کند.
Profile Image for Astiazh.
171 reviews39 followers
June 20, 2020
نتونستم جذبش بشم،راستش روی این کتاب و جناب آل احمد حساب دیگه ای کرده بودم.
بین اون همه داستان ،داستان سمنو پزان بیشتر به دلم نشست توصیف اون همه جزئیات جالب بود.
Profile Image for Hadis.
130 reviews51 followers
August 6, 2021
کتاب زن زیادی از 10 تا داستان کوتاه تشکیل شده که هرکدوم روایت گر مسائل فرهنگی و سیاسی و...است. به نظر من ولی کمی تا قسمتی کسل کننده بود و فقط دو داستان اول کتاب و دو داستان آخر کتاب خوب بود. دروغ نگم بقیه رو از سر اجبار خوندم.
Profile Image for Maede.
52 reviews15 followers
December 10, 2018
مدیر مدرسه رو قبل این خونده بودم و خیلی مطمئن میگم بیشتر از زن زیادی ارزش خوندن داره
Profile Image for Shadi .
116 reviews
July 30, 2022
دوازده سالگی و به اصرار مامان خوندمش. چیز زیادی ازش یادم نیست.😅
Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews290 followers
December 20, 2015

نمره ی واقعی: 2.5

داستان هایی که من بیشتر پسندیدم: سمنوپزان، عکاس با معرفت، خداداد خان، دزدزده، و زن زیادی

حاشیه: در مورد آن رساله ی پولس به کاتبان که در اول کتاب آمده و عده ای را به گمان واقعی بودنش اسیر خود کرده، برای نمونه نگاهی بیاندازید به اینجا. البته من صرفا نگاهی به مقاله کردم و نخواندمش اما مؤلف می خواهد نشان دهد جلال چرا این نوشته را برای زدن حرف هایش انتخاب کرده
Profile Image for محمد شکری.
171 reviews160 followers
August 17, 2016
ایده های خوب
نثر متوسط
پرداخت ضعیف

گویندگی فالش و مسخره (به سبک اباذری) :))

من با ادبیات متعهد هیچ مشکلی ندارم... فقط زیاد پیش می آید که نویسندگان متعهد، فرم و زیبایی را خیلی بد فدای محتوا و نقد میکنند
21 reviews2 followers
April 7, 2023
زن زیادی، یک مجموعه شامل ۹ داستان کوتاه.
��استان هایی که جلال به زیبایی فرهنگ و عقاید زمان خودش رو(که متاسفانه هنوز هم تو جامعه دیده میشن!) شامل مردانی که پی سیاست هستن و دخترها و زنانی که تنها راه سعادت و خوشبختی خودشون رو در شوهر کردن می بینن و به خاطر نگه داشتن این شخصیت و داشتن برچسب متاهل حاضر هستن هرچیزی رو تحمل کنن(مثل هوو داشتن، بد رفتاری و ...) رو به خوبی نشون داده.

یه سوال بی ربط توسط عضو تازه وارد گودریدز: چطور میشه عضو گروه ها شد؟😶😅
Profile Image for Sara Kamjou.
637 reviews400 followers
February 10, 2017
کتاب زن زیادی مجموعه داستان‌های کوتاهی هست که به همدیگه مربوط نیستن و هر داستان جریان مجزایی داره.
نقطه قوت و اصلی داستان‌های جلال آل احمد واقعی و ملموس بودن اون‌هاست! انگار هر شخصیت از دل جامعه بیرون کشیده شده و هر داستان یه برش از روزمرگی‌های دنیای آدم‌هاست. قلم ساده و روون جلال باعث می‌شه خودت رو درون داستان ببینی که این ویژگی خودش یکی از مهم‌ترین اصول یه داستانه.
در مورد کتاب زن زیادی که مجموعه داستان هست یه نظر کلی دادن کار سختیه. همه ما با بعضی داستان‌ها بیشتر و با بعضی کمتر ارتباط برقرار کردیم.
داستان سمنوپزان رو دوست نداشتم اما این دوست نداشتن ایرادی به قلم جلال نیست بلکه کلا از همچین جمع‌هایی با چنین باورهایی فراری‌ام و اون جمع این‌قدر خوب توصیف شده بود که باعث می‌شد آدم دلش بخواد از کتاب فرار کنه!
داستان خانم_نزهت الدوله رو خیلی دوست داشتم. این‌قدر طنز این داستان و کششی که داشت قوی بود که متوجه نشدم کی تموم شد! حتی امروز هم نزهت‌الدوله‌های زیادی اطرافمون داریم که فقط مدلشون تغییر کرده. کنایه‌های این داستان عالی بود و می‌تونم بگم جزء بهترین داستان‌های این کتاب بود.
دفترچه بیمه به شدت واقعی و گیرا بود. یک برش کاملا واقعی و بدون تاریخ مصرف از زندگی مردم تو جامعه.
عکاس بامعرفت و خدادادخان و دزدزده رو اصلا دوست نداشتم! هیچ ارتباطی با این سه تا داستان برقرار نکردم.
جاپا هم کنایه‌ای بود به اینکه آدم‌ها دوست دارن اثری از خودشون به جا بگذارن ولی نحوه ارائه موضوع برای من جذاب نبود.
مسلول جالب بود. همه‌مون یه همچین شخصیتی رو درون خودمون داریم حالا بعضیا بیشتر بعضیا کمتر! اینکه در عین حال که در پی سلامتی هستی، مریض بودن و مرکز توجه بودن رو هم زیاد بد ندونی! جمله آخرش خیلی بامزه بود! اینکه در نهایت دکتر تشخیص می‌ده مشکلی نداره، و این موضوع براش مثل کارنامه مردودیه!
زن زیادی جز بهترین داستان‌های کتاب بود! من به عنوان روانشناس تو تمام روزهای کاریم حداقل با یک مورد مشابه (نه کاملا مثل این مورد) سرگذشت این خانم سر و کار دارم! و این نشون می‌ده اوضاع جامعه از اون زمان تا الان هنوز بهبود خاصی پیدا نکرده. یه تلنگر عمیقه که کجا بودیم و الان هنوز همون جاییم!
همون‌طور که از نوشته‌هام مشخصه به ترتیب سه داستان زن زیادی، خانم نزهت‌الدوله و دفترچه بیمه از دید من بهترین داستان‌های این کتاب بودند.
Profile Image for Faeze.
126 reviews38 followers
December 19, 2015
نوشته های جلال رو دوست دارم . شاید این کتاب از نظر ادبی یا فلسفی چیزی نداشت ولی توصیفش از آدم ها و روابطشون و فضای فکری جامعه جالب بود . این کتاب یه مجموعه داستان کوتاهه که هر کدوم به یه موردی در جامعه می پردازن . مثلا یکی از بهترین داستاناش به خرافه پرستی می پردازه که واقعا تصویر سازی زیبایی داشت .
Profile Image for Foroogh.
50 reviews26 followers
July 21, 2019
یک مونولوگ طولانی و خسته کننده از کاراکتری که به هیچ وجه نمیشه باهاش ارتباط برقرار کرد (فاطمه)
تنها نکته مثبت داستان جایی بود که شخصیت اصلی داستان اشاره کرد چرا قبلا تلاشی نکرده و دست روی دست گذاشته
همین
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for حمید شاهکلائی.
Author 9 books133 followers
November 29, 2012
کتاب متوسطی از جلال آل احمد
به خواندنش می‌ارزد، هر چه باشد، اثری از جلال است
شادی روح همه آنانی که در جستجوی حقیقت بودند، از جمله همین آقا جلال: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
Author 1 book6 followers
August 21, 2015
مهمترین نکته ای تو کتاب به چشمم اومد متن روون و خودمونیش بود. انگاری تو یه عصر تابستون با همسایه ها تو کوچه نشستین و یکیشون داره داستان تعریف میکنه. سمنوپرون خیلی داستان پرسروصدایی بود. انقدر خوب فضا رو منتقل کرده بود که من بعد خوندنش احساس میکردم از اون همه سروصدای قابلمه و بچه و زنایی که اینور اونور میرن سرسام گرفتم. سمنوپزون از این نظر که آخرش اصلا قابل پیش بینی نبود جالب بود. یهویی داستان طولانی نذری پزون با یه اتفاق ناگهانی تموم شد و من موندم کلی حرف و علامت تعجب
نزهت الدوله رو دوست دا��تم. طنز خوبی داشت.
دفترچه بیمه تلخ بود و واقعی و دردناک بود دیدن اینکه مشکلات پزشکی مردم اون زمان هنوز مشکلات حاضر ما هست
عکاس با معرفت هم جالب بود هرچند خیلی شخصیت پردازی قوی ای نداشت
خداداخان جمله های خوبی داشت ولی داستان جالب توجهی نداشت. البته از حسی که خدادادخان در مورد زنش داشت خیلی لجم گرفت و خب درحال حاضر هم آقایونی داریم که همه موفقیتهاشون رو نتیجه کارهای خودشون میبینن فقط و بعد یه مدت زنشون رو که باهاشون این راه رو طی کرده در شان خودشون نمیدونن
دزدزده هم که داستان آشنای سیستم قضایی ما هست و انگار تجدید خاطره بود تا یه داستان قدیمی
جاپا رو دوست نداشتم. نمادها رو خیلی بی پرده استفاده کرده بود و انگاری خواننده درکش کمه و اگه کمی تکرار کمتر استفاده میکرد یا حرفش رو غیرمستقیم تر میگفت متوجه منظورش نمیشد.
مسلول رو دوست داشتم. یکی از معدود داستانهای کتاب بود که میخوندم ببینم آخرش چی میشه. شخصیت یه آدم مهرطلب و تشنه توجه رو خیلی خوب نشون داده بود. همه ما تو زندگیمون گاهی آگاهانه کاری رو انجام میدیم که به ضررمونه و خودمونم نمیدونیم چرا ولی جالبه از انجامش اصلا احساس ناراحتی نداریم و بی تفاوتیم. نمیدونم دقیقا چرا اینجوری میکنیم
زن زیادی هم خیلی تلخ بود...خیلی؛ بیشتر از اینکه دلم بسوزه برای فاطمه حرصم گرفت از دستش که انقدر بی عرضه و بی زبون بوده و گذاشته هرکی هرکار دوست داره باهاش بکنه و عین عروسک اینور اونور ببرنش و تنها تو تفکراتش به اونا فحش میداده
در کل کتابی بود که یه بار خوندنش خوب بود ولی فکر نکنم بار دوم سراغش برم.
Profile Image for Mahsan Gilani.
21 reviews5 followers
November 6, 2023
مجموعه‌ای از چندتا داستان بود که یکی از یکی بی سر و ته‌تر. همه‌ی داستان‌ها وسط ماجرا تموم میشد و دیگه معلوم نبود چه اتفاقی افتاده. صرفا فقط خوندمش که تمومش کرده باشم همین.
Displaying 1 - 30 of 189 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.