اسرار گنج دره جنی فیلمی است ساخته ابراهیم گلستان. وی در سال ۱۳۵۳ این کتاب را بر اساس آن فیلم نوشت. فیلم کنایات مکرری به روحیه مدرنیزاسیون آمرانه شاه و روند نوسازی سطحی او دارد.
Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.
He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.
علی کشاورزی است که به هنگام شخم زمین اش به گنجی بزرگ دست مییابد. او پنهانی و به تکرار مقداری از اشیاء گنج را برای فروش به شهر میبرد، و به زودی زندگی مجللی برای خود فراهم میکند. خریداران عتیقه در شهر علی را تشویق میکنند که از همسر روستایی اش معصومه جدا شود و با زنی شهری ازدواج کند. عده ای از اهالی روستا و خریداران عتیقه درصددند تا به محل گنج دست پیدا کنند...
از متن کتاب: مرد دیگر لباس نیم دار نمی پوشید. رختش را، به راهنمایی زن زرگر، طراح مد سفارشی می دوخت. تغییر در پشت رخت هم بود. چندان عتیقه های گران را کشانده بود به بازار که دیگر، در ظاهر، آزاد از حدود پولی مرسوم و عادی بود. از این حدود گذشتن جوری دوباره بودن بود. هر چند خرج پول برایش به ظاهر تفنن بود در واقع گستردن وجود بود، بر وجود خویش میافزود؛ نوعی خرید قوت و حیثیت و هویت بود؛ تحمیل خود به عالم هستی بود. اطمینان به دارایی او را از بدگمانی مصون می داشت، و دست بازی خوشبینی به او می داد. ثروت سریع بود و این سرعت او را برای خودش سرفراز و منفرد می کرد. هر چند سرفرازی امروز جبران تلخی دیروز بود، در عین حال تاکید سرشکسته بودن دیروز هم بود، و اندیشه تلافی تحقیر را شدیدتر می کرد. تغییر در پشت رخت هم بود هر چند پیش تر از حد پوست نمی رفت...
دومین داستانی بود که از ابراهیم گلستان خواندم. اولین داستان خروس بود که نیمه کاره رها کردم از بس که اعصاب خردکن و رکیک بود. از اسرار گنج دره جنی خوشم آمد. فارغ از داستان استعاری و حساب شده ای که دارد و احیانا در زمان نشرش لطف دیگری داشته است
نثر گلستان برای من جذابیت داشت نثری متفاوت و کاملا ساختارمند. نثری که از وزن عروضی بهره برده و اون رو به جا خرج میکند مثلا در فصلهایی که راوی می خواهد رنگ مرموز بودن و اسرارامیز بودن را به داستان بدهد جملات موزون می شود و توسعاتی در وزن عروضی میدهد که یادآور شعر فروغ است. البته این اثر بعد از مرگ فروغ نوشته شده ولی با توجه به آنچه شنیده ام گویا مجموعه داستان مد و مه از این نوع موزون بودن نثر بهره های فراوانی دارد و اصلا یکی از محلهای اقتباس فروغ برای نوآوری در وزن شعرش را نثر گلستان میدانند که متاسفانه در این زمینه پژوهشی صورت نگرفته است
باری باز هم از گلستان خواهم خواند اولینش هم مد و مه خواهد بود
دوستان چه بسیار زحمت میکشند و پاک میکنند و شاید نوشته را هم به نام، باید دیسک خویش را بکاوم و نوشته پیشین را اینجا بنشانم عنوان: اسرار گنج دره جنی یک داستان از یک چشم انداز؛ نویسنده: ابراهیم گلستان ؛ مشخصات نشر: تهران، بازتاب نگار، چاپ چهارم 1381، در 174 ص، شابک: 9649283153؛ چاپ سوم در تهران، روزن، 1373 در 324 ص، موضوع: داستانهای فارسی قرن 14 هجری خورشیدی و قرن 20 م چاپ نخست 1353
گلستان وقایع مهم و تاریخی دهه۵۰-۴۰ ایران رو به بصورت نمادیدن ، سمبلیک و پر از استعاره بیان میکنه و خیلی راحت فروپاشی پیشبینی میکنه این کتاب رو از وقتی معمای هویدا خونده بودم برام جالب بود که بخونم (جایی از کتاب معمای هویدا از اولین اجرا که اجرای اختصاصی فیلم برای دربار بود میگه و…) به سختی خوندمش ولی بالاخره تموم شد😉
اسرار گنج دره جنی رومانی کوتاه است که پایهاش بر موضوعی جدی بنا شده اما این جدیت در هالهای از طنز پوشانده میشود. نثر گلستان نثری روان و شاعرانه و طنز آمیز است. این درست که او کلامش را با حجم انبوه و سخت از الفاظ آراسته کرده اما گاهی از حد فراتر میرود و لوس میشود. اسرار گنج از روی فیلمنامهای که نویسنده خود ساخته نوشته شده. گروهی مهندس برای نقشه برداری از دره ای میگذرند و به تپه ای میرسند و جعبه دیدیاب خود در زمین محکم میکنند و یکی از آنها در جعبه نگاه میکند و مرد روستایی را میبیند که سرگرم شخم زدن زمین است. مثل این که از این به بعد جعبه کار دوربین فیلمبرداری را میکند. مرد دخمهای پیدا میکند پر از عتیقه و طلا و جواهر و گاوش را به ده میبرد و در اوج شوریدگی گاو را میکشد مردم ده فکر میکنند مرد دیوانه شده کتکش میزنند و از روستا میرانند سپس مرد روستایی تصمیم به انتقام میگیرد. میخواهد به جاه و جلال برسد و به تلافی روزگار بد گذشته از زندگی کام بگیرد..... نمادهای قصه تا حدودی آشکارند مرد روستایی شاه است و زینل پورکه لشکوئی صدایش میزنند هویدا. زرگر و همسرش کمپانیهای نفتی هستند و گنج همان نفت است و خانه ای که ویران میشود نظام حکومتی آن زمان است و نقاش هم خود نویسنده.
قسمتی از کتاب ایمان را ارزانتر از عقیده میشود به دست آورد. ایمان آیه میخواهد, عقیده اندیشه. اندیشه مشکل است ولی فرمول تنها به حافظه محتاج است. فرمول و آیه و طلسم آسانتر به کار میآید, سریعتر اثر دارد. ص114
داستان جذاب و هوشمندانه ای بود. گلستان در این کتاب داستانی رو به نگارش در آورده که یک معنی ظاهری و مشخص داره و یک معنی باطنی و سیاسی که ��ینده ایران اون زمان رو پیش بینی میکنه.فردی روستایی در حالی که مشغول شخم زدن زمین با گاوش هست گنجی رو پیدا میکنه. این گنج باعث تغییر وضعیت و زندگی مرد میشه و همین عامل باعث میشه سایر شخصیتهای داستان هم دچار مسائل و تغییراتی بشند. ادامه داستان سرنوشت این مرد و سایر شخصیتهای داستان رو نشون میده. اما در پی ظاهر قضیه ما با یک باطن خیلی مهم سر و کار داریم. تمامی شخصیتها نمادی است از ایرانی که گلستان آن زمان داستان رو نوشته. این نکته رو بگم داستان سال 53 و دو سه سال پس از فیلمی به همین نام که ساخته شد نوشته شد(در واقع بر خلاف همیشه که فیلم رو از داستان میسازند، گلستان روش بر عکس رو انتخاب کرد!!). فیلمی که گلستان ساخته شد حدود دو هفته روی پرده سینماها بود و بعد به دستور حاکمیت وقت اکرانش ممنوع شد. در زمان چاپ کتاب هم ایرادهای زیادی به کتاب گرفتند. خوب تا حدی مشخص شد چه نمادگرایی هایی در ابتدای دهه پنجاه انجام داده که حساسیت زا بوده. اگر مایل به کشف نمادها و شخصیتهای کتاب هستید و میخواید از پیش بینی هوشمندانه گلستان لذت ببرید، خودتون رو به مطالعه این کتاب دعوت کنید.
پ. ن۱:نثر ابراهیم گلستان رو دوست دارم. حتما از گلستان خواهم خواند. پ. ن۲:کتاب 170 صفحه است و طولانی نیست، اما گاهی برخی توضیحات و توصیفات به اطناب میکشید. پ. ن۳: از نظر روانشناسی شخصیت ها، کار گلستان معرکه و عالی بود.
از انتشار "آذر، ماه آخر پاییز" در 1328 تا اواخر دهه ی چهل شمسی، ابراهیم گلستان بر بسیاری از داستان نویسان ایرانی اثر گذاشته است. به احتمال قریب به یقین، او از اولین کسانی در ادبیات معاصر ماست، که به تکنیک در نوشتن، ارزش والایی داده و پس از او داستان کوتاه در ادبیات معاصر ما، رنگ و روی دیگری پیدا کرده است. گلستان اولین کسی ست که در مورد زبان و تکنیک کار، زمینه و موضوع کارش دقت توام با وسواس بخرج داده و مهم تر این که نویسندگان ما را واداشته تا از "خاطره نویسی" به "قصه"گویی و "داستان کوتاه" نویسی روی آورند. شاید هم بشود گفت که پیش از ابراهیم گلستان، تنها چند داستان کوتاه در ادبیات معاصر ما وجود دارد که به گمان من برخی از آنها بسیار اتفاقی از برخی تکنیک های داستان کوتاه برخوردارند. ابراهیم گلستان با همین تعداد کم داستان کوتاه، فصل تازه ای در رعایت آگاهانه از فن داستان نویسی حرفه ای در جهان را، در ادبیات معاصر ایران بنیاد گذاشت که با توجه به زبان پخته ی آثارش، از بهترین های ادبیات ماست. چهار مجموعه داستان ابراهیم گلستان که در دست دارم، و همه تا پیش از 1357 به چاپ های دوم و سوم رسیده اند، در مجموع شامل 24 داستان کوتاه از بهترین های ادبیات معاصر ماست. آثار گلستان را تنها می شود با آثار گلستان مقایسه کرد، و شاید هم در برخی زمینه ها از جمله تکنیک های داستان نویسی، با داستان های کوتاه "بهرام صادقی"، "هوشنگ گلشیری" و برخی از داستان های "غلامحسین ساعدی". اگرچه نام گلستان پیش از صادقی و ساعدی و گلشیری مطرح بوده و چه بسا که در کار داستان کوتاه، تاثیری بر آنها گذاشته است، اما هر چهار نویسنده، از درخشش های دهه ی بعداز کودتا (1332) هستند. داستان های "در خم راه"، "تب عصیان" و "آذر، ماه آخر پاییز" در مجموعه ای به همین نام، "طوطی مرده ی همسایه ی من"، "چرخ فلک" و ... از مجموعه ی "جوی و دیوار و تشنه" و هر سه داستان مجموعه ی "مد و مه" را بسیار دوست دارم، و البته داستان "خروس" که جداگانه هم به چاپ رسیده، به گمان من همپای شاهکارهای داستان کوتاه جهان است. از ابراهیم گلستان دو "فیلم نامه" با نام های "خشت و آینه" و "اسرار گنج دره ی جنی" نیز منتشر شده که هر دو را خود او به فیلم در آورده (کارگردانی کرده). "خشت و آینه" یکی از فیلم های متفاوت سینمای ایران در دهه ی چهل شمسی و یکی از ایستگاه های آغاز سینمای بکلی متفاوت با "فیلمفارسی"، محسوب می شود! گلستان ترجمه هایی هم دارد، بیشتر از ادبیات معاصر آمریکا. او در کنار نجف دریابندری معرف نویسندگانی چون ارنست همینگوی به فارسی زبانان بوده و رمان بزرگ "هکلبری فین" از مارک تواین را هم به فارسی برگردانده است.
قطعهای از کتاب: ایمان را ارزانتر از عقیده میشود به دست آورد. ایمان آیه میخواهد، عقیده اندیشه. اندیشه مشکل است ولی فرمول تنها به حافظه محتاج است. فرمول و آیه و طلسم آسانتر به کار میآید، سریعتر اثر دارد.
"هيچ نميديد جا عوض كردن فرق دارد با خود عوض كردن . نميديد تغيير جا دليل پيش رفتن نيست ، رفتن نيست ، رفتني اگر دارد بي جهت دارد ، سكان ندارد ، نميراند ؛ لغزيدن است ؛ هم خنده آور است و هم خطرناك است." ٣مرداد ١٣٩٣
ادبیات جالبی داره آقای گلستان. جمله بندی هاش خاصه و یه جاهایی، صفت و مضاف الیه و اینها رو طوری توی جمله جابجا میکنه که جمله ی جالبی از آب درمیاد
ایران دوران محمدرضا پهلوی (و حتی الان!) رو به طور کامل میشه توی این کتاب دید. دهاتی که گنج پیدا کرده و یهو وضعیتش تغییر میکنه و فکر میکنه برای خودش کسی شده، آقا معلم روشنفکر چشم چران مفت خور خود بزرگ بین، ژاندارم متوهم میهن پرست، قهوه چی اجنبی فرصت طلب، کدخدای پیر و منتظر فرصت، زرگر تاجر فرصت طلب و ... گرچه وضعیت کشور رو خوب توصیف کرده بود، ولی کلا خیلی بیش از حد بدبینانه بود و البته هیچ راه حل و نظری هم برای تغییر وضعیت و بهتر شدنش نداده بود. گرچه شاید گفته بشه که داستانه و قرار نیست پند اخلاقی بده. ولی وقتی از یه چیزی اینهمه انتقاد میکنی و همه رو به مسخره میگیری و ریشخند میکنی، یه راهی هم باید مشخص کنی که معلوم بشه فقط نق نمیزنی
قسمتهایی به راستی جنی میشد داستان؛ محلیها گاو را دراندند، وحشیانه و با دست. عروسیای برپا کردند پُر، شلوغ و جداشده با سیم. روستا لرزانده میشد و در هم میرفت، مردمهایش هم. دسته جمعی دفن شدند زیر کاخ آرزوهایشان. جنونشان مصری بود، از روستا به شهر، از شهر به روستا. دراندند و دریده شدند. گلستان با کشته شدن گاو هشدارت میدهد: آغاز شد! - داستان را به شدت دوست داشتم، به گونهای که دلم میخواهد یک بار دیگر بشود بخوانمش بیآنکه از قبل بدانم چه میشود. آذر00
با داستانهای قبلی که از ابراهیم گلستان خوندم توقعم ازین داستان زیاد بود ولی کاملا ناامید شدم، موضوع داستان اصلا جذاب نبود و سیر داستان هم خیلی کند و کسلکننده بود با پایانی با شعارهای تکراری و غیرجذاب.
چند ماه پیش،فیلم اسرار گنج دره جنی(1353) را تماشا کردم.فیلم بسیار متوسطی بود.کارگردانی از رمق افتاده اش،تکنیک های کهنه سینمای اش و بازی غلو شده بازیگرانش چندان برایم جذاب نبود.البته از خوش نیامدن من، گزندی به ساحت و جایگاه تثبیت شده اش نمی رسد،قصه اش اما فوق العاده بود.قصه ای سمبولیک،حساب شده و بسیار دقیق،که مطمنم سالها،ذهن گلستان را مشغول کرده بوده.کتاب را با هزار بدبختی پیدا کردم و خواندم. ؛درخشان و بی نقص بود.از هر جهت.شخصیت پردازی اش،روابط بین انسان ها،احساساتشان نسبت به هم،توصیفات و خلاصه همه چیزش عالی و حساب شده بود.بسیاری می گویند که این کار طنز و کمدی است.به عقیده من،این کار رگه بسیار نازکی از طنز در خود داشت؛طنزی گزنده و تلخی بود که در بعضی دیالوگ ها نمود پیدا کرده بود اما اصلا و ابدا،طنز نبود و نیست.«لگد زدن است.پرده پاره کردن است.می گوید مرتیکه گوش کن.این زندگی شماست.این بدبختی شماست».کلام نیش دار و تلخ و ویرانگر گلستان،به نظرم در این داستان در اوج است.البته نثر بسیار درخشان و زیبایش را نادیده نباید گرفت.نثر شاعرانه و فاخرش،حتی از داستان خروس(1373) هم زیبا تر بود.بعضی وقت ها،مجبور بودم یک خط را چند بار بخوانم.مواردی بود که یک خط،یک جمله،ساده،ده لایه در خود داشت.برتری این داستان بسیار بلند،نسبت به دیگر آثار گلستان این است که بسیار صریح تر و سرراست تر است و برخلاف خروس که در نهایت کمی(از نظر این حقیر) گنگ و مبهم تمام می شود،گنج بسیار واضح و روشن است پایانش.نکته دیگر اینکه،این اثر آزمون زمان را با موفقیت پشت سر گذاشته.خیلی ها معتقدند که این اثر تنها طعنه و تکه ای گزنده به حکومت پهلوی است و متعلق به زمانی خاص است و الان دیگر اهمیتی ندارد،بداعتی ندارد.من فکر می کنم که این اتفاق برای هرکسی،هرکجا،هرزمانی ممکن است رخ بدهد.نمونه و نشانه ای است از هر انسانی که قدرت،فاسدش کرده.مرد روستایی،در ابتدا قدرت ندارد و زمینه فساد در او هست.او فقیر است،مردم ده به او بی محلی می کنند و دوستش ندارنداما گنج را پیدا می کند،قدرت پیدا می کند،فاسد می شود و چنان سقوط می کند که دیگر پایین تر از آن ممکن نیست.به نظرم این اثر،یک اثر ناتورالیستی نیز بود.عوامل فساد و سقوط مرد ثروت،نادانی ، سادگی و کینه ورزی بود.گلستان،همچون یک دانشمند دقیق،با دیدی درست و تیز،بی آنکه درباره شخصیت هایش قضاوتی بکند،آنها را به نمایش می گذارد.هرکس در داستان،نماد یک انسان خاص،تیپی ویژه است. اثر،فساد جامعه را به خوبی نقاشی کرده.هرچه باشد یک چشم انداز است.چشم اندازی،بروشوری از جامعه ای که همه،تنها و تنها فکر منافع خود هستند و به قول معروف،رفیق بند کیف اند.این جماعت گرگ صفت و بی رحم،حتی به هم نیز رحم نمی کنند.نمونه ی بارز این گرگ ها،زن زرگر است که حتی به شوهر نگون بخت خود هم رحم نمی کند. کدخدا و قهوه چی هم پست و پلید و پرت اند.انگیزه هر سه حرص و طمع است.درست مانند تمام اطرافیان مرد روستایی.بخش برجسته کتاب،مراسم عروسی است که مرا شدیدا یاد مک تیگ،شاهکار تکان دهنده و تلخ فرانک نوریس،ناتورالیست آمریکایی انداخت؛ثروت و عروسی که به جای خوشبختی،بدبختی با خود همراه می آورد.این اثر،در اوج ناتورالیستی و سیاه بودنش،بسیار شاعرانه نوشته شده.پرداخت شاعرانه و دید تصویری اش بسیار مورد توجه است.جملات پرجلا و توصیفاتش،واج آرایی جالب توجه اش که زبانش را بسیار آهنگین کرده، شاهکار است.حال آنکه،از نظرم فیلم در سطح ساختمان سینمایی اش،بسیار ضعیف و ناپخته بود و تمام آن تاثیر شگرف داستان را از بین برده بود.به نظرم،درمیان شخصیت های فرعی داستان،نقاش از همه جذاب تر بود.شخصیت او،سیاه مشقی است برای شخصیت داستان خروس.او تمام حرف گلستان را در این جمله حکیمانه خلاصه می کند:«اومدم و می خوام اونی رو که می بینم،اونجور که می بینم نقاشی کنم»گلستان نتیجه می گیرد که روابط انسانی،براساس منافعشان است و هر موجودی،به جز آدم،انسان زیباست. اخیرا،جمله بسیارزیبایی از سر وینستون چرچیل خواندم که گمان می کنم با بخشی از محتوای داستان بی ارتباط نباشد:«ما نه دوست ابدی داریم و نه دشمن ابدی.ما،منافع ابدی داریم».تمام انسان ها،از سادگی یک نفر ساده لوح «قاطر» سو استفاده می کنند و تا جایی که بتوانند او را می دوشند و از او کار می کشند . بعد در نهایت،همچون دستمال توالت استفاده شده،او را دور می اندازند.مرد روستایی در این داستان،هم مظلوم است و هم ظالم.مظلوم از این جهت که گرفتار ساده لوحی و احمق بودن خودش است،اطرافیانش از او سواستفاده می کنند و او را فقط و فقط به خاطر پول و قدرت جدیدش میخواهند.ظالم از این جهت که تمام پل های پشت سرش را ویران کرده و همه را از خود می راند.این مهم ترین ویژگی یک شخصیت،در آثار ناتورالیستی است.شخصیت ها،انسان هایی اند که هم ظالم اند و هم مظلوم.محصول غریزه و محیط هستند.انسان بر محیط و سرنوشت خود هیچ کنترلی ندارد و باید سرنوشت شوم خود را بپذیرد.این مهم ترین ویژگی یک اثر ناتورالیستی است که به کمال در این اثر ظاهر شده. حرکت دایره وار اثر،فوق العاده بود.مرد در ابتدا هیچ نداشت و یک احمق بود،در نهایت هم همه چیز را از دست داد و همانی شد و ماند که اول بود. در یک کلام،این کتاب عالی بود.
This entire review has been hidden because of spoilers.
حقیقتش فکر می کردم بهتر از این ها باشد.بنظرم زیادی محدود به یک مقطع زمانی در توصیف بیانی شخصیت ها یش بود و به گفته هوشنگ گلشیری : همه نویسنده هایی که در بند ایدئولوژی یا دوره های تاریخی خاصی مانده اند پس از ان دوره یا آن ضرورت مقطعی، فراموش می شوند.
توضیح آغازین نویسنده هوشمندانه بود و تکلیف رو از همون اول مشخص می کرد. داستان خوب روایت شده. دید سینمایی و توصیف های تصویری چشم اندازها هم همون جور هستن که انتظار میره. اما گاهی جمله بندی ها و انتخاب کلمات، شتابزده و بدون دقت به نظر میان.
اولین نوشته از گلستان بود که خوندم و ازش خوشم اومد . نوشتنش منحصر بفرده و گاهی چنان با افعال بازی میکنه که باید یه جمله رو چندین بار بخونی تا لایه لایه به معناش پی ببری ؛ در ضمن که سیاسی هم بود
جذابیتهای داستانی که با سخنوریهای خطابهگون گهگاهی آلوده شده است. داستانی به این خوبی حیف است که به مثابه ابزار باشد...با عزاداران بیل غلامحسین ساعدی مقایسه شود!
ساکت بود، میدانست سرزنش به درد نخواهد خورد. در زندگی مسائل دیگر، عوامل دیگر قویترند تا پندها و شماتتها. میدانست آدم حتی به تجربه های خصوصی خود بیتوجه است دیگر چه خواسته اندرز و پند و حکمت از دستِ دوم و سوم. میدانست آدم در هرحال باید برای خود گز و معیار خاص بسازد، که میسازد. میدانست حتی در معیار و گز نداشتن یک جور معیار، یا عیار پنهان است. تازه، اینها هم در زیر بارِ حادثهها باز شکل و قدر تازه میگیرند. اُسّ اساس گز برای هر آدم باید صداقتش به خودش باشد. وقتی صداقت بود هوش هم به کار میافتد چون آنوقت میداند که آنچه میداند برای او بس نیست. هوشش به کار میافتد، چشم باز میشود، افیون ِ ترس و عادت از تاثیر میافتد. آدم میشود آزاد. بی آزادی آدم به آدمیت نمیرسد، هرگز. دروغ ضد آزادی است. بی آزادی سلطه به دست نمیآید. بی سلطه آدم همیشه حیوان است. اصلا آدم یعنی مسلط به خود بودن. وقتی صداقت نباشد تسلط نیست. مسلط به خود بودن یعنی تامین پایهی آزادی. میدانست. ساکت بود و میدانست تا وقتی که کار هست چرا وِرزدن. وِر زیادی بود...!
توقعم از کتاب خیلی بیشتر از چیزی بود که خوندم. انگار داستان نصفه رها شده یا اینکه شخصیت اصلی پولاشو ورداشته و رفته خودشو گم و گور کرده و نویسنده هم خبر نداره چه بلایی سرش اومده
اولین کتابی بود که از این نویسنده خوندم. از نیمه کتاب راوی به جای نشان دادن داستان، به سمت توضیح دادنش میره. مثلا واقعهای رو بهمون نشون میده بعد پشتش با صفتها و لحنی خاص به ما میگه منظورم این بود