ناصر تقوایی متولد ۱۳۲۰ آبادان، فارغ التحصیل ادبیات و زبان فارسی است. وی فعالیت سینمایی خود را با همکاری در گروه فنی فیلم خشت و آینه به کارگردانی ابراهیم گلستان آغاز کرد.
That Year's Summer, Nasser Taghvai عنوان: تابستان همان سال - هشت قصه ی پیوسته؛ نویسنده: ناصر تقوایی؛ تهران، لوح، 1348، در 61 ص؛ چاپ دیگر: تهران، ثالث، 1388، در 64 ص؛ شابک: 9789643807146؛ موضوع: داستانهای کوتاه از نویسندگان معاصر ایرانی - قرن 20 م مجموعه هشت داستان پیوسته است با عنوانهای: روز بد؛ بین دو دور؛ تنهایی؛ پناهگاه؛ هار؛ مهاجرت؛ عاشورا در پاییز؛ و تابستان همان سال. پیوستگی داستانها بدانگونه نیست که مضمون آنها در امتداد هم و یا کامل کننده ی یک ماجرا، با چند روایت موازی باشند؛ بلکه ارتباط بیش از آنکه بیرونی باشد درونی ست. داستانها از حال و هوا، فضا و زمینه ی مشترکی برخوردار هستند، با جغرافیای همانند بندری که در جنوب ایران است. شاید داستانها ظاهرا حکم برشهایی از یک رمان را داشته، با چند روایت پراکنده از زندگی شخصیتهای محوری داستانها، که به دیده ی خوانشگر مینشینند. تقوایی مضمون کلی داستانها را سرگذشت چند رفیق میداند، که در هر داستان، یکی از آنها به روایت چگونگی مرگ دیگری میپردازد؛ و گاه شخصیتی که در داستانی میمیرد در داستان دیگر راوی مرگ قهرمان دیگری ست ا. شربیانی
اولین بار که داستانی از ناصر تقوایی خواندم هنوز اتاق خوابگاهمان اینترنت نداشت و تصور اینترنت موبایل هم محال مینمود (تصور باید کرد که برای داشتن امکان «پیامک» باید آشنا میداشتی در مخابرات.) دههی هشتاد به میانه نرسیده بود. سایت خوبی بود به نام دیباچه در کنار سایت خوب دیگری به نام سخن. در یکی داستان و در دیگری مصاحبههای خوبی خواندم که الان گاهی دلم برایشان تنگ میشود. از جمله داستان کوتاهی بود از جنوب نوشتهی ناصر تقوایی و تصویر مغازهی در شب تابستانیش مثل چی بهم اصابت کرد. دیدم این را صد بار دیدهام اما اولین بار است کسی نوشته. مثل محمدرضا صفدری. کشف دوبارهی جهان بود از خلال کلمات. بعدتر در شمارهای از اندیشه و هنر دیدم که داستانی از ناصر تقوایی انتخاب و منتشر شده بوده لابد به انتخاب شمیم بهار. درست خاطرم نیست. فقط یادم هست که دیوایدر (مقسم) ضمیمه که «گزیدهی داستان کوتاه» بود جنس کرافت مجزایی از مجله داشت و همان طراحیهای سادهی زیر نظر آغداشلو را داشت. گذشت تا توانستم افست این کتاب را بگیرم. تابستان و خلوتی خوابگاه و من بیحوصله. لذت عجیبی داشت .دارد. هنوز هم گاهی سراغ همان افست بیکیفیت رنگ و رو رفته میروم. اینها خاطرات کتابیست ریویو نیست.
بعضی آدم ها همیشه در سن معینی میماننند و بعد یک شبه پیر میشوند خب من هیچ تجربه دیگه ای از خوندن کارهای ایشون نداشتم و گویا ایشون هم همین مجموعه رو فقط دارن که همون سالها هم توقیف شده، اما روال داستان مثل بقیه داستان هایی هست که از جنوب کشور نوشته میشه و فرقی نمیکنه کی بنویسه جنوب جنوبه .مردمش گرم و دردکشیده ان ، رنگ آفتابشون زرده اما با بقیه زردها فرق داره/اما این یه جمله به نظرم خیلی شبیه خود ناخدا خورشیدمون اومد مردی که چند ساله دیگه محرومیم از ساخته هاش و خبرهای تلخ فراموشی هاش تو این روزهای تلخ میتونه روزمون رو گه مرغی کنه.با عین حال با توجه به احترامی که برای جناب تقوایی قائل هستم به این مجموعه 5 ستاره میدم
بي پروا نوشته شده بود. اينكه تنها تفريح مردان لنگرگاه را رفتن به فاحشه خانه نوشته بود. كمي گنگ بود. مثلاآخرش نفهميدم به چه ماجرايي اشاره ميكرد؟ جنگ ؟ يا مبارزاتي كه به مرگ دوستانش اشاره ميكرد. زاويه ي نگاهش را بجاي گاراگين دوست داشتم. يك جور ترس و يك جور خستگي
در نظرم خيلي گنگ بود و داستانها زياد ربطي بهم نداشت به وقايع٢٨ مرداد اشاره شده بود،عرق خوري و فاحشه خانه در كل داستانا تكرار ميشد،با احترام به نظر دوستان ارتباط زيادي با داستان برقرار نكردم
هشت داستان كوتاه فرمال ميني مال كه ناصر تقوايي در دهه ي بيست زندگيش نوشته است. اولين مجموعه قصه ي فارسي زبان در فضايي كارگري و با زمينه اي سياسي كه در نهايت بكگراندي از كودتاي بيست و هشت مرداد را نشان مي دهد.
تاثیر رئالیسم همینگوی بر تقوائی در خلق تصاویر و رویدادهای داستانها همانقدر مشهود است که تاثیر سانسور و خفقان حاکم بر ایرانِ پس از کودتای ۲۸ مرداد. اشاراتی مبهم و درپرده به سیاسی بودن فضا، شخصیتها و رویدادها به جای بیان روشن فضای سیاه آن روزگار، مصداقی بر سانسور شدید ادبی و ترس نویسنده از بیان هر چه واضحتر میباشد. مکان داستانها در جنوب ایران است. زادگاه نویسنده که فقر و محرومیت مردم آن، همیشهی تاریخ در تقابل با ثروت حاصل از نفت آن سرزمین بوده است. شخصیتها خشمگین و عاصیاند که زیر بار زور نمی��وند، دنبال شر میگردند، الکل، تریاک و روسپیها جز اصلی زندگیشان است و سیاسی هستند. اگرچه که به نظر میرسد این شخصیتها برای تحمل بار سیاسی داستانها بیش از حد لمپن و بیکارهاند ولی سیاست در خون آنهاست و در زندگیشان ریشه دارد. نثر تند و عصبی و دیالوگهای کوتاه و سریع که لحن تهاجمی و خشن شخصیتها را بروز میدهد و البته طبیعت خاص جنوب. نقش دریا و آفتاب که هر دو خشن و بیرحم در داستانهای جنوب حضور دارند عصبیت و کلافگی شخصیتها را دوچندان میکند و اتمسفر داستان را بهخوبی شکل میدهد. در کل، مجموعه داستان مهم و قابلاعتنایی است.