ایرانیها رومن گاری را بیشتر با رُمانهای خداحافظ گری کوپر با ترجمهٔ سروش حبیبی و همچنین زندگی در پیش رو با ترجمهٔ لیلی گلستان میشناسند. بنابراین او بهدرستی در ایران به عنوان رُماننویس شناخته شده؛ اما یک مجموعه داستان درخشان نیز دارد که ترجمهٔ پنج داستان آن با نام پرندگان میروند در پرو میمیرند در ایران معرفی شده و دلیل این شهرت علاوهبر داستانهای فوقالعاده، ترجمهٔ استاد ابوالحسن نجفی از این داستانها است. چندی پیش مجموعه داستانی دستم رسید از رومن گاری که نامش با این عنوان تفاوت داشت و در مجموعهٔ کتابهای دو یورویی انتشارات گالیمار منتشر شده بود. از آنجایی که آقای نجفی دست به کار ترجمهٔ این اثر برده بود، میدانستم ترجمهٔ دوبارهٔ این داستانها در حال حاضر لزومی ندارد (امیدوارم این ترجمه بعد از سالها تجدید چاپ شود)، ولی با نگاهی به عناوین داستانها پی بردم فقط پنج داستانِ مجموعه ترجمه شده و درست پنجتای دیگر از داستانها در این مجموعهای است که دست من رسیده. پس وقت را تلف نکردم و با اجازهٔ استاد پنج داستان دیگرِ رومن گاری را ترجمه کرده و تقدیم دوستداران این نویسنده میکنم. در پایان باید اشاره کنم که تمام پانویسها از مترجم است.
Romain Gary was a Jewish-French novelist, film director, World War II aviator and diplomat. He also wrote under the pen name Émile Ajar.
Born Roman Kacew (Yiddish: קצב, Russian: Кацев), Romain Gary grew up in Vilnius to a family of Lithuanian Jews. He changed his name to Romain Gary when he escaped occupied France to fight with Great Britain against Germany in WWII. His father, Arieh-Leib Kacew, abandoned his family in 1925 and remarried. From this time Gary was raised by his mother, Nina Owczinski. When he was fourteen, he and his mother moved to Nice, France. In his books and interviews, he presented many different versions of his father's origin, parents, occupation and childhood.
He later studied law, first in Aix-en-Provence and then in Paris. He learned to pilot an aircraft in the French Air Force in Salon-de-Provence and in Avord Air Base, near Bourges. Following the Nazi occupation of France in World War II, he fled to England and under Charles de Gaulle served with the Free French Forces in Europe and North Africa. As a pilot, he took part in over 25 successful offensives logging over 65 hours of air time.
He was greatly decorated for his bravery in the war, receiving many medals and honors.
After the war, he worked in the French diplomatic service and in 1945 published his first novel. He would become one of France's most popular and prolific writers, authoring more than thirty novels, essays and memoirs, some of which he wrote under the pseudonym of Émile Ajar. He also wrote one novel under the pseudonym of Fosco Sinibaldi and another as Shatan Bogat.
In 1952, he became secretary of the French Delegation to the United Nations in New York, and later in London (in 1955).
In 1956, he became Consul General of France in Los Angeles.
He is the only person to win the Prix Goncourt twice. This prize for French language literature is awarded only once to an author. Gary, who had already received the prize in 1956 for Les racines du ciel, published La vie devant soi under the pseudonym of Émile Ajar in 1975. The Académie Goncourt awarded the prize to the author of this book without knowing his real identity. A period of literary intrigue followed. Gary's little cousin Paul Pavlowitch posed as the author for a time. Gary later revealed the truth in his posthumous book Vie et mort d'Émile Ajar.
Gary's first wife was the British writer, journalist, and Vogue editor Lesley Blanch (author of The Wilder Shores of Love). They married in 1944 and divorced in 1961. From 1962 to 1970, Gary was married to the American actress Jean Seberg, with whom he had a son, Alexandre Diego Gary.
He also co-wrote the screenplay for the motion picture, The Longest Day and co-wrote and directed the 1971 film Kill!, starring his now ex-wife Seberg.
Suffering from depression after Seberg's 1979 suicide, Gary died of a self-inflicted gunshot wound on December 2, 1980 in Paris, France though he left a note which said specifically that his death had no relation with Seberg's suicide.
خیلی حس خوبی داره که بدونی کتابی که تو دستت گرفتی، کپی رایتش رعایت شده و خوندنش دزدی به حساب نمیاد... و این کتاب قرار نیست یه سنگینی دیگه باشه روی وجدانت... در کل خوب بود...دو تا از داستان ها رو دوست داشتم و دوتا رو نه... یکی شون هم یه جایی بین این دو تا قرار میگرفت...
مقدمهی مترجم برای من که قبلا درمورد خود رومن گاری چیزی نخونده بودم خیلی جالب بود... ماجرای نامههای مادرش خیلی تاثر برانگیز بود... و همینطور اینکه رومن گاری با چهار تا اسم مختلف نوشتههاش رو به چاپ رسونده و زندگی در پیش رو رو وقتی نوشته که خیلی از منتقدها دیگه امیدی بهش نداشتن...و اینکه حتی یه کتاب برای بعد مرگش آماده کرده بود... گرچه آدمهایی که تحمل نمیکنن زندگی رو و خودشون دست می برن به تموم کردنش منو آزار میدن... ولی نمیتونم بگم شخصیت رومن گاری به نظرم عجیب و دوست داشتنی نمیاد...
قلابی نیمهی دیگر داستانهای مجموعهی «پرندهها میروند در پرو بمیرند» است، که نیمهی اول آن در کتابی با همین نام (پرندگان ...) در ایران و با ترجمه ابوالحسن نجفی چاپ شده.
کارهای کوتاه دیگر رومن گاری را سمیه نوروزی با عنوان «اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو روبراه است» ترجمه کرده و به چاپ رسانده است.
مجموعهی ارزشمندی است و سه داستان آخر آن کمنظیرند. با «اصالتی فراتر از هر سو ظن.»
داستانهایی از سطوح بالای اجتماع، هنرمندها، آدمحسابیها و دمکلفتها. اما نه از نگاه آنان، از چشمان گاری. با زبان بیتفاخر او.
اندیشهورزی هدف بیشتر داستانهای مجموعه است و نویسنده قصد دارد ادراکات خود را از سیلاب تاریخ به نوشته درآورَد.
une page d'histoire et awres novelles, Romain Gary عنوان: قلابی : مجموعه داستان؛ نویسنده: رومن گاری؛ مترجم: سمیه نوروزی؛ مشخصات نشر: تهران، چشمه، 1390، در 104 ص، شابک: 9789643628710؛ پنج داستان کوتاه
دو داستان اول مجبور بودم دوبار بخونمشون چون اصلا ارتباط برقرار نمیکردم با داستانا ولی 3 داستان بعدی ملموس تر بودند برام.ولی هر 5 داستان فضا سازی و توصیف محشری داشتند و خواننده رو خوب تو وضعیت کاراکتر قرار میدادند. کاراکتر های عود و قلابی واقعا خاص و جالب بودند و از داستانشون لذت بردم.
ترجمه چنگی به دل نمی زد. اما سه داستان آخر واقعاً ارزش خواندن داشت. طنز تلخی در سرتاسر کتاب حاکم بود که رومن گاری خوب آن را بلد است، هر چند انگار همیشه در پایان بندی می لنگد.
خیلی جالبه! وقتی این کتاب رو می خریدم به خودم گفتم مگه قرار نبود دیگه از هیچ نویسنده فرانسوی کتاب نخرم؟! بعد که کتاب رو نگاه کردم دیدم رومن گاری هم در اصل روس بوده نه فرانسوی
کتاب خوبی بود و داستانها جذاب بودن، مخصوصا داستان سوم که به شدت غم انگیز بود. اون داستان به تنهایی باعث شد به این کتاب به جای سه ستاره چهار ستاره بدم. دوس دارم دوباره هم بخونم اون داستان رو.
Cinque racconti. dell'autore di "La vita davanti a sè" e di "Mio caro Pitone", ma che non era ancora Emile Ajar. Che non aveva ancora inventato il modo di scrivere in un linguaggio così originale, così vivo e che permettesse di arricchire le sue storie di tanta ironia e di così ricca inventiva. E così chi , come me, avesse letto prima quelle opere, scritte dopo, con quel diverso pseudonimo, fatica a ritrovare lo stesso scrittore, e forse rimane un po' deluso. Anche se i racconti qui pubblicati sono tutt'altro che disprezzabili: due sono di media lunghezza, gli altri tre più brevi e concisi; personalmente ho preferito questi ultimi.
داستانهای خیلی بهتری از رومن گاری خوانده بودم. آنهایی که عمل زیبایی کرده اند بهتر است داستان قلابی را نخوانند. شاید هم بخوانند و ببینند هیچ چیزی مهم نیست.
«قلابي» نام مجموعه داستاني است كه نشر چشمه در سري كتابهاي «جهان نو» بهچاپ رسانده است. سميه نوروزي با شجاعتي ستودني مجموعه داستاني از گاري جمعآوري كرد كه بهگواه خودش پنج داستان از همان مجموعهاي است كه استاد نجفي سالها پيش پنج داستان ديگرش را براي ترجمه برگزيده بود. طنز تلخ، بارزترين ويژگي زباني رومن گاري است؛ زبان و نگاهي كه براي نقد پديدهاي خشن همچون جنگ پارادوكسي زيبا پديد ميآورد.
داستان نخست مجموعه يعني «قدرت و شرافت»، حكايت شرف و قدرت جنگجويان جنگ جهاني است. اين داستان بيشك ميتواند بيانيهاي تلخ عليه جنگ و مرگ بيهودهاي باشد كه ماحصل قدرتطلبي جنگسالاران است.
«برگي از تاريخ» روايتي است از استحالهي انسان در جنگ و بدل شدن او به دشمن خودش؛ انساني كه مفاهيم جنگ و دشمن و پيروزي مسخش كرده است و سرانجام با زندگي خويش تاوان اين مسخشدگي را ميپردازد؛ انساني كه سايهي مرگ و كشتار او را رها نميكند و اگرچه در صحنهي كشتار و سركوب مخالفانش پيروز شده، اما انگار همراه با كشتار آنان روح خويش را نيز از دست داده است. شخصيت اصلي داستان گويي آنقدر كشته است و مرگ را دامان زده كه خود بدل به قاتل خود ميشود. گويي براي او سرنوشتي جز مرگ نيست.
این کتاب رومن گاری پنج داستان کوتاه رو در بر داره.
دوتای اولی از نظر من واقعاً ضعیف بود؛ سومی متوسط و دوتای آخر خوب بودند؛ وقتی داستان دوم رو خوندم دودل شدم که ادامه بدم یا نه، اما چون اسم کتاب اسم آخرین داستان کتاب بود ادامه دادم به خوندن.
یک نکته که بعد از خوندن این کتاب به ذهنم رسید این بود که روی جلد کتاب اسم نویسنده بزرگتر از اسم کتاب نوشته شده؛ شاید همه کتابهایی که اسم نویسنده بزرگتر از اسم کتاب باشه، داره از اعتبار نویسنده استفاده میکنه برای فروش رفتن کتاب....
به هر حال؛ کیفیت چاپ و صحافی واقعاً خوب بود بنظرم. همینطور ترجمه هم روان بود.
Un grand nom de la littérature dans le format poche à 2€ afin de pouvoir découvrir un peu de sa précieuse plume. À travers les 5 nouvelles, on retrouve les thèmes que l’auteur a l’habitude d’aborder, montrant ainsi l’aspect de l’humanité et ses habitants sous diverses apparences, souvent des moins positifs, mais conté d’une façon poétique qui leur apporterait une vision positif de leurs actions. Ça n’en reste pas moins un auteur avec qui j’ai assez du mal à m’adapter à son écriture, mais la lecture reste quand même interessante donnant envie de (re)decouvrir ses œuvres les plus connus
Je ne me lasse pas de lire Romain Gary. Ses histoires sont fascinantes et nous transportent dans des mondes souvent violents mais toujours empreints de poésie et de charme.
به تعبیر مترجم اثر، رومن گاری نویسنده ای است که هر گاه از روزمرگی روزگار به تنگ می آید، نام جدیدی برای خود دست و پا کرده و شروع میکند به تجربه یک زندگی تازه در قالب آدمی دیگر. ما او را بیشتر با رمان "خداحافظ گری کوپر" و "زندگی در پیش رو" میشناسیم. این اثر ترجمه 5 داستان از یک مجموعه داستان است که 5 تای دیگرش توسط "ابوالحسن نجفی" ترجمه شده.
کتاب شامل 5 داستان کوتاه است که نام خود کتاب از نام آخرین داستان گرفته شده.
داستان نخست، یعنی داستان قدرت و شرافت، با بیانی استهزاکننده دربارهی شرف و قدرت جنگجویان جنگ جهانی، حکایت آنان را روایت میکند. این داستان هجویهای تلخ علیه جنگ است. هجویهای علیه مرگی بیهوده كه قدرتمندان بیهوده میكوشند به آن شكوه و وقار ببخشند، اما فقط در مواجهه با مرگ است كه این حقیقت تلخ كشف میشود كه مرگ فقط مرگ است.
داستان برگی از تاریخ، مضحكترین و پوچترین داستان این مجموعه است و روایتیست از استحالهی انسان در جنگ و تبدیل شدن او به دشمن خودش. انسانی كه مفاهیم جنگ و دشمن و پیروزی چنان مسخش كردهاند كه توان تشخیص واقعیت و خیال را از دست داده و سرانجام با زندگی خویش تاوان این مسخشدگی را میپردازد. انسانی كه سایهی مرگ و كشتار او را رها نمیكند و اگرچه در صحنهی كشتار و سركوب مخالفانش پیروز شده، اما انگار همراه با كشتار آنان روح خویش را نیز از دست داده است. این از دست رفتن روان به سبب احساس گناه یا پشیمانی از كشتار دیگری نیست، اما نتیجهی آن به هرحال برای پیروز نیز كشنده است. گویی صحنهی پایانی داستان تاكید دوبارهی این حقیقت است كه هركه شمشیر بردارد به آن كشته شود!
داستان زمینیها دربارهی روابط انسانیست؛ روابط انسانهایی كه از جنگ جان به در بردهاند، اما روح ویرانگر و بینظمی مطلق جنگ هنوز با آنهاست. بعضی از جنگ زخمهای علاجناپذیر برداشتهاند و آنها كه بهظاهر زخمی نشدهاند هر لحظه آمادهاند تا دیگر قربانیان زخمی جنگ را به بدترین شكل آزار بدهند. قصه در فضایی سرد رخ میدهد: تمام مدت برف میبارد. گویی سرمای بیرون انعكاسی از سرمای درون آدمهاست. سردی وحشتباری كه در لحظهلحظهی داستان مغز استخوان خواننده را میسوزاند.
داستان عود به وضعیت انسانی میپردازد كه روح هنرمندانهی خویش را در پای مصالح مادی قربانی كرده و زندگیاش یكسره پوچ و بیمعناست. این داستان دربارهی هنر است و تاوانی كه هر انسانی برای انكار كردن روح هنرمندانهی خویش خواهد پرداخت. آخرین داستان كه نام كتاب از آن برداشته شده، قلابی، نیز دربارهی هنر است. كلكسیونر این داستان تمام زندگی خود را بر مبنای اصل یا قلابی بودن آثار گذاشته است. او در این راه همهچیز خود را میدهد و برای خود دشمنانی میتراشد كه به ویرانكردن زندگی او كمر میبندند. زندگی كلكسیونر چنان با تعصب عجیبش دربارهی اصل بودن آثار گره خورده كه زندگی خانوادگی او را تحت تاثیر قرار میدهد؛ كلسیونر نمیتواند قیافهی به قول خودش قلابی همسرش را تحمل كند؛ چون بینیاش را عمل كرده است. او خرابكردن زندگیاش را ادای دین و پایبندی به تعصبش در اصل بودن آثار هنری میپندارد. """" (انسان علیه انسان – معصومه اکبری)
درمورد داستان عود، یک پیچیدگی و ظرافت خاص در بیان داستان به چشم میخورد. شاید این داستان تنها پیرامون روح هنرمند انسان نباشد که در نقطه ای به شکوفایی خود نزدیک میشود. البته شاید شیوه ترجمه داستان به قسمی است که خواننده را گمراه میکند، به هر حال تصمیم گرفتم این داستان را برای چند تن از دوستان خود بفرستم و نظر آنها را درباره پایان داستان و اتفاقی که در پس دربهای بسته می افتد جویا شوم.
آخرین داستان این اثر با نام "قلابی" از نظر من بهترین داستان این کتاب است. شیوه داستان پردازی و عناصر به کار رفته در بیان داستان خواننده را به خوبی به دنبال خود میکشد.
مطمئن بود آلفیرا را میبخشد. اما این آلفیرا نبود که رو به رویش ایستاده: یک نفر دیگر بود، غریبه ای که نمیشناختش، زنی که مهارت یک جاعل، همه چیز را از نگاهش دزدیده. نیرویی با قدرت تمام وادارش میکرد آن نوک زشت و وحشتناک پرنده ی شکاری را با سوراخ های دله و گشادش، توی این صورت دوست داشتنی تجسم کند. با نگاهی تند و تیز دنبال علامت میگشت، دنبال جزئیات یا اثری که تقلب را رو کند، نشانه ای که دم متقلب را گیر بیندازد... چیزی سرسخت و لجوج توی قلبش تکان خورد. آلفیرا با دست هایش صورتش را پوشاند.
قدرت و شرافت : در دروان جنگ و عده اي كه مي خان با نارنجك خانه يكي از دشمنان را منفجر كنند. برگي از تاريخ : دوران جنگ كشتن اسيران و خودكشي فرماندهان . زميني ها : دختري كه در جنگ دچار كوري بر اثر شوك رواني شده و به مردها اعتماد ندارد . عود : ديپلماتي با دست هايي ظريف و زيبا كه مخصوص هنرمند شدن است . قلابي : مردي كه عاشق اثرهاي اصيل و زيباست و به اثرهاي تقلبي حساسيت دارد و حتي در ازدواج سعي مي كند با دختري بسيار زيبا ازدواج كند .
قشنگ بود . من در كل سبك گاري و نوشته هاش را مي پسندم . اين كتاب هم كوتاه ولي زيبا و جذاب بود به خصوص داستان آخرش گيرايي خاصي داشت موضوع خيلي جالب و خلاقانه اي را انتخاب كرده بود .
كتاب از تازه هاي نشر هست و ظاهرا داستان هايي از كتاب " پرندگان مي روند در پرو مي ميرند " هست كه توي ترجمه اون كتاب به فارسي نيومده بوده . كتاب هاي خيلي بهتري هم از رومن گاري خوندم ولي اينم قشنگه .
Pris au hasard d'un temps d'attente, je m'attendais à un bon divertissement, sans plus. Mais voilà, j'en suis encore sous le choc. Pour deux nouvelles, j'ai relu la fin à deux reprise afin de me convaincre que j'avais bien compris. Pas que ces histoires soient compliquées, elles ne le sont pas. Mais surprenantes, certes.
Cinq étoiles pour «Le luth», trois pour les autres.
لحن همیشگی رومن گاری را دارد، همان که در «خداحافظ گاری کوپر» آدم را سر جایش میخکوب میکرد. پایانِ این داستانهای کوتاه به نسبت خودشان تکاندهنده هستند، در مقیاس کوچک شدهای نسبت به «لیدی اِل». اگر رومن گاری را میپسندید این کتاب را هم دوست خواهیدداشت و اگر چیزی راجع به نویسنده نمیدانید، خواندن مقدمهی کتاب را توصیه میکنم.